وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

شهدای غریب(شهید قاسمی)۵


...در سال ۵۹ رژیم بعث به علت خریداری اورانیوم جهت نیروگاه اتمی برق بغداد و اعلان استفاده آن در ساخت سلاح اتمی اسرائیل احساس خطر می‌کند و طی عملیاتی در تاریخ ۷ ژوئن ۱۹۸۱ تاسیسات اتمی بغداد که با حمایت عربستان و توسط فرانسوی‌ها در حال تکمیل بود منهدم و از بین می‌برد .
شایان ذکر است پس از  شکرآب شدن روابط عراق با آمریکا ، درحمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا  مجددا باقی‌مانده زیرساختهای موجود نیز بمباران و برخی قطعات باقی مانده از نیروگاه جدا می‌کنند.

در کتاب خاطرات شبیه صدام نوشته  میخائیل . رمضان صفحه ۱۳۲ صدام اشاره می‌کند « ما همچنان با اسرائیل بوده و باقی خواهیم بود .....آمریکا و حتی دنیا در دست آن‌هاست . ما هم همراه قدرت هستیم»

یکی دیگر از علل فریاد زدن شعارها به عربی اعلان برائت از مشرکین است .

جالب اینکه بر اساس اطلاع حاصله شهید قاسمی در همان سال قصد تشرف به سرزمین وحی و شرکت در مناسک حج را داشتند که اسارت مانع از حضور ایشان می‌شود.
استحضار دارید که در مراسم اعلان برائت از مشرکین حجاج در همان سال(۶۶)  تعداد زیادی از حجاج کشورهای مختلف از جمله ایران اسلامی بدست عمال آل سعود به شهادت می‌رسند.
به یقین اگر اسارت مانع نبود و  شهید قاسمی در جمعه ۱۲ تیر سال ۶۶ با فریاد اعلان برائت از مشرکین توسط دژخیمان بعثی به شهادت نمی‌رسید قطعا  در جمعه‌ی ۲۵ روز بعد بدست دژخیمان آل سعود با همان شعائر به شهادت می‌رسید.

آری کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا یعنی همین .
اگر مرد میدان باشی و لایق ، میدان رزم خود آغوش خواهد کشید.

با فریادهای شهید قاسمی نگهبان بعثی متحیر از شجاعت ایشان از محفظه پنجره آب دهان به طرفش می‌اندازد و وعده ‌می‌‌دهد که در اسرع وقت خدمتش خواهند رسید .

حدود ساعت ۹ صبح او را به بند آشپزخانه منتقل و توسط شکنجه گران بعثی یعنی عدنان ـ علی آمریکایی ـ قیس و علی الظاهر  علی ثنوان(علی ابلیس) و... شکنجه‌ها آغاز می‌شود.

لازم بذکر است نگهبان قیس که به فارسی هم کم و بیش آشنایی داشت به تنهایی اندازه هیکل عدنان و علی امریکایی بود .
یادم هست بعد از آتش بس یکی از دوستان به نام علی پاشایی که در موضوعی فکر کنم تحویل لباس قصد مذاکره منطقی با او را داشت چنان ضربه باتوم به بازویش حواله کرد که ضمن شکستن دست ایشان باتوم هم دو تیکه شد.

.... ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۶

شهدای غریب( شهید قاسمی)۴

آنروز به علت طوفانی شدن هوا بچه‌ها مدت زمان کمتری در محوطه حضور داشتند .
علت ممانعت از حضور در محوطه در هوای طوفانی بدلیل عدم دید کافی و  ترس از فرار است.

حکومت دیکتاتوری صدام چنان جو رعب و وحشتی در دل مردم عراق و ارتش ایجاد کرده بود که هیچ کس در سیطره حکومتش جرات سبک شمردن نام او را نداشت.
به همین خاطر شهید قاسمی هوشمندانه بجای شعار مرگ بر صدام  واژه عربی آن یعنی الموت لصدام را انتخاب می‌کند .
انتخاب می‌کند تا فر یاد بزند و بیاموزد به سربازان دربند حزب بعث که تنها راه نجاتشان مرگ دیکتاتور است .

البته اگر شهید قاسمی شعار الموت لصدام نیز سر نمی‌داد صرفا به خاطر شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل به شهادت می‌رسید.
زیرا اتهامش صرفا شعار دادن نبود بلکه فریاد اعتراض بود.
برداشتن علم مخالفت بود.
آنروزها  ما که در بند یک محصور بودیم خوب بیاد دارم  که مطرح بود فردی به علت شعار علیه اسرائیل در بند سه زیر ضربات تازیانه به شهادت می‌رسد.

در اینجا لازم است مختصری به مواضع صدام در آن دوران نسبت به آمریکا و اسرائیل اشاره کنم زیرا ممکن است روابط دوستانه عراق و اسرائیل در آن دوران برای خوانندگان عزیز غیر قابل باور باشد.

 البته در ارتباط با امریکا که هیچ شک و شبهه ‌ای وجود ندارد.
اما اسرائیل .
آنچه در ظاهر امر نشان می‌داد از اخبار و موضعگیری‌ها‌ی صریح رسانه‌ها نشان می‌داد که مخالف رژیم غاصب اسرائیل است .
اما واقعیت آن است که در نهاد و اساس ملت عراق نیز به علت  دین و قومیت و نژاد  مخالفت وجود دارد اما به علت ضعف و خودباختگی و وابستگی حکومت به بیگانگان و مقبولیت اصول و شیوه‌های زمامداری اسرائیل و همخوانی آن با حزب بعث در عمل مخالفتی احساس نمی‌شود بلکه مراودات پشت پرده از خرید سلاح گرفته تا آموزش نیروهای امنیتی و.. در طی جنگ ایران و عراق نشان از رابطه‌ای قوی و فوق‌العاده دارد.

اما این دوستی از سوی رژیم  غاصب یکطرفه و شرط آن حفظ منابع آنهاست.

اسرائیل به عللی از جمله همین تعصب عربیِ صدام وی را بالقوه خطر می‌داند و در واقع مخالف به قدرت رسیدن حکومتی مقتدر در منطقه است.

.....ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۶

شهدای غریب ( شهید قاسمی)۳

...دشمن جهت جبران شکستهایش درصدد است القاء کند که این رزمندگان دلیری که آوازه اشان سراسر گیتی پیچیده چندان هم شجاع نیستند..
 شکستن این جو رعب و وحشت در اردوگاه ۱۱ فردی را می‌طلبد که جانش را کف دست گذاشته باشد.
شهید قاسمی فردی بازاری است و دارای روحیه جوانمردی.
قبلا اشاره شد که اِبراز مخالفت با بعثی‌ها و قوانین آنها در صورتی در طریق صواب است که تاثیر گذار باشد و تابوی ظلم را بشکند ضمن اینکه تاثیر تخریبی چندانی بر سایرین نداشته باشد و در واقع ارزش سرمایه گذاری داشته باشد.
یکی از جاهایی که لازم بود این ایده پیاده شود همینجا بود.
شب جمعه فرار می‌رسد با معبودش خلوت و تصمیم نهایی را می‌گیرد.

صبح روز جمعه مورخ ۱۲ تیر ۶۶ مصادف باششم ذی‌القعده۱۴۰۷  قبل از اخذ آمار و باز شدن در آسایشگاه صبر شهید قاسمی لبریز می‌شود و مهیای شهادت .
در ابتدا از شدت ناراحتی سرش را به دیوار می‌زند ، به نحوی که خون جاری و بچه‌ ها با حوله مانع از خونریزی می‌شوند.
یکی از نگهبانان عراقی پشت پنجره‌ی اول حاضر و جویای ماجرا می‌شود
شهید قاسمی پشت پنجره فرا خوانده می‌شود به محض مشاهده سرباز بعثی بلند فریاد می‌زند ؛ « الموت لصدام ـ الموت لامریکا ـ الموت لاسرائیل....»
سردادن شعار الموت لصدام در دل مخوفترین مخفیگاه اسرا واقعا شجاعت می‌خواهد.
او صد در صد مطمئن است که کشته ‌خواهد شد و قطعا خود را برای شکنجه‌ای دردناک و شهادت آماده کرده است.

او آرزوی شهادت داشت قبل از اسارت به برادرانش گوشزد کرده بود که ما شش برادر هستیم و یکی از ما باید  مهیای شهادت شود و هر چیزی خمسی دارد.

شهید قاسمی پس از اسارت احساس می‌کند که باب شهادت در میدان جنگ به رویش بسته شده و لذا خودش باید در میدان اسارت ندای هل من مبارز را فریاد زند تا به آرزویش برسد.
ایشان حتی قبل از ورود به اردوگاه در زندان الرشید در عالم رؤیا مشاهده می‌کند که دریچه‌ای نورانی در زندان الرشید باز شده که خودشان در ملاقاتی که با همشهری خود برادر جعفر زمردیان  دارند چنین تفسیر و تعبیر می‌کنند که مجوز ورود به این دریچه و خلاصی از بند اسارت تنها تحمل سختی‌های زیاد و نهایتا دریافت مدال شهادت است .
ایشان در این ملاقات حتی مژده داده که من شهید خواهم شد و به شما وصیت می‌کنم که مواظب فرزندان من باشی....*

ادامه دارد

*از شهید قاسمی پنج فرزند برومند ( چهار دختر و یک پسر) به یادگار مانده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۳

شهدای غریب ( شهید قاسمی)۲


 مسوولیت پذیری و ایثار ایشان زبانزد همرزمانش بود.
در شستشوی ظروف و نظافت آسایشگاه و مسوولیتهایی که خطر پذیری بالایی داشت پیشقدم بودند.
از آنجا که مسوولیت گروه خویش را به عهده داشتند بچه‌‌های گروه بُن‌های کاغذی که به عنوان حقوق در اختیار داشتند تحویل ایشان می‌دهند تا به هنگام توزیعِ به اصطلاح کالا ، اقلام و ارزاق مورد نیاز گروه خریداری نمایند.

لازم بذکر است از آنجا که هر ده نفر تقریبا در یک ظرف (قصعه) غذا تناول می‌کردند  دوستانی که در جوار یکدیگر بودند یک گروه را تشکیل می‌دادند.

از قضا در یکی از ایام ابتدایی تیر ماه ۶۶  به هنگام شستشوی لباس از آنجا که لباس دیگری در اختیار نبود  بُن‌ های ذکر شده در جیب پیراهن شهید قاسمی شسته و مچاله می‌گردد.

لذا  همچنان که قبلا هم اشاره شد از آنجا که بعثی‌ها دائم دنبال بهانه‌ای بودند تا بچه‌ها را مورد ضرب و شتم قرار دهند  بهانه می‌آورند که شما با این کار قصد توهین به ما را داشته‌اید  لذا در ابتدا اعضای گروه و در ادامه همه بچه‌های آسایشگاه را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند .
یادم هست در آسایشگاه سه نیز یکی از دوستان بنام م . س یکی از همین بن‌‌ها را جلوی دهانش گرفته بود که نگهبان از پشت پنجره مشاهده و غوغایی به پا کردند که شما با پول ما دماغ خود را گرفته‌اید و ....

در هر صورت از آنجا که شهید قاسمی در این زمینه خود را مقصر می‌داند تنبیه دسته جمعی بچه‌ها بشدت موجبات ناراحتی وی را فراهم می‌کند.

روز واقعه

جمعه ۱۲ تیر ۱۳۶۶

در مجموع ،  علاوه بر این ماجرا ‌، شکنجه مستمر اسرا در شش ماهه اول افتتاح اردوگاه و مشاهده اوضاع و احوال بچه‌ها استرس زیادی به ایشان وارد می‌کند.
شهید قاسمی احساس می‌کند باید این جو رعب و وحشت را بشکند .
نباید بعثی ها احساس کنند که با ایجاد جو اختناق ، هرگونه حقوق و  اعتراضی را سرکوب کنند.
نباید احساس کنند که اسرا ترسیده و بخاطر حفظ جانشان هر نوع محدودیتی را پذیرا هستند.

همین بچه‌هایی که شرایط سخت قبل و حین عملیات را تحمل و خواب را از چشم آنها گرفته بودند .

... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۳

 شهدای غریب ( شهید قاسمی)۱

شهید اکبر قاسمی فرزند علی متولد ۱۳۳۳/۵/۷ همدان

 📆 نگاهی کوتاه به گذشته شهید 

شهید قاسمی در خانواده‌ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود از نوجوانی به قرآن کریم علاقمند و در جلسات قرآنی شرکت و به عنوان معلم قرآن در محل فعالیت داشتند.

ایشان در وصیتنامه‌اش نیز اشاره به این مطلب دارند.
📄.... از تمام خانواده‌ام خصوصا پدر و مادرم تشکر می‌کنم که همواره مرا تربیت قرآنی کردند.✏️

شایان ذکر است در همین راستا در سال ۹۴ شهید حسن دانش * نفر اول سی و دومین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم از خانواده شهید قاسمی دیدار و مورد تفقد ایشان قرار می‌گیرند.

✔️ایشان علی‌رغم  داشتن زمینه شغل دولتی در زمان طاغوت ، حرفه خیاطی و حضور در بازار را ترجیح می‌دهند.

با آغاز جنگ تحمیلی در لشکر انصار الحسین ـ علیه‌السلام ـ همدان حضور یافته  و در گردان ۱۵۵ حضرت علی اصغر ـ علیه‌السلام ـ به دفاع از دین و سرزمین می پردازد.

این شهید عزیز در عملیات کربلای چهار(۶۵/۱۰/۴)  به عنوان غواص و بیسیم چی شهید ستار ابراهیمی فرمانده گردان ۱۵۵ لشکر انصار شرکت و سرانجام به اسارت نیروهای بعثی در می‌آید.

شهید ستار ابراهیمی در عملیات کربلای پنج به شهادت می‌رسند
کتاب معروف « دختر شینا» روایت همسر این شهید عزیز می‌باشد.

🖐🤚اختصاص جریمه یک روز روزه برای خویش در صورت قضای نماز صبح نشانه اهمیت نماز در این خانواده است .

✅در اولین ساعات اسارت هنگامی که مشاهده می‌کند نوجوانی بسیجی با شجاعت شعار الله اکبر ... را فریاد می‌زند او نیز درنگ را جایز ندانسته و همراهی می‌کند که در این حین افسر بعثی بوسیله درهه «دشنه‌ای سر کج و داس مانند » از ناحیه پشت به ایشان ضربه و جراحت وارد می‌کند.

شهید قاسمی همچون سایر همرزمان مراحل مختلف اسارت از بصره و استخبارت والرشید را طی نموده و پس از ورود به اردوگاه در همان تقسیمات اولیه در آسایشگاه هفت از بند سه جای‌ می‌گیرد و چند ماهی نیز روزهای سخت ابتدای اسارت را تحمل می‌نماید.
با توجه به اینکه اکثر اسرا بین سنین ۱۷ تا ۲۵ سال بودند ایشان با تجربه ۳۳ سال سن از جمله بزرگان اسرا محسوب می‌شدند .

.....ادامه دارد

*شهیدِ قرآنی حاج حسن دانش یزدی در جریان واقعه منا (حج سال ۹۴) به خیل شهدا می‌پیوندد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۰

 اولین ماه مبارک رمضان (۴)

نمی دانم این نماز چیست که افراد متکبر حاضر به ادای آن نیستند ، طرف حاضر است صبح تا شب امساک کند ولی چند دقیقه حاضر نیست سر به زمین بساید
بی‌خود نیست که نماز بینی شیطان را بخاک می‌ مالد و بهترین حالت بنده در سخن معصوم ـ علیه السلام ـ حالت سجده بیان شده .

خداوند متعال در آیات  ۴۲ و ۴۳ سوره مبارکه مدثر می‌فرماید: « مَا سَلَککمُ‌ْ فیِ سَقَرَ؛ قَالُواْ لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّینَ؛ 
بهشتیان از مجرمین سؤال می‌کنند چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم».

« إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» یعنی « آنان که از عبادت کردن به خداوند تکبر می‌ورزند، هرچه زودتر ذلیلانه به جهنم فرو خواهند رفت.»

همین فرد خاطراتی از دوران خدمتش تعریف می‌کرد که شنیدنش خالی از لطف نیست .
می‌گفت زمانی که به عنوان راننده جهت انجام ماموریت به داخل شهر می‌رفتیم در آپاراتی‌های بین راه  لاستیکهای ماشین که تقریبا نو بودند با لاستیک کهنه در قبال اخذ وجه عوض می‌کردیم و.. 
این هم از خدمات برادران مجاهد در دوران دفاع مقدس.
اوایل ماه مبارک رمضان  سرهنگ خلبان وارسته را برای مدت دو هفته‌ای به بغداد اعزام کردند و پس از بازجویی عودت نمودند.
افرادی که از اردوگاه خارج می‌شدند پس از بازگشت نماز و روزه اشان شکسته بود و باید بمدت سه تا ده روز یعنی سی روز صبر کنند چون اختیاری از خود نداشتند و از آینده و وقایع آن نیز بی خبر بودند و لذا امکان قصد کردن نداشتند.
همچنان که انتظار داشتیم به برکت ماه مبارک از شدت آزار بعثی‌ها کاسته شد ولی اگر بهانه‌ای پیدا می‌کردند از تنبیه دریغ نمی‌ورزیدند.
اگر فردی در سایه استراحت می‌کرد به آفتاب گسیل می‌داشتند.
بعضا هم افرادی را داخل چاله فاضلاب انداخته در محوطه می‌غلتاندند
پس از پایان ماه مبارک رمضان و روز عید سعید فطر که مصادف بود با نهم خرداد بچه‌ها بصورت انفرادی و در کمال مراقبت نماز عید فطر را بجا می‌آوردند.
معمولا در صبح روز عید فرمانده مافوقشان به اردوگاه می‌آمدند و در عرض چند دقیقه‌ای عید را تبریک می‌گفتند.
ولی در سال اول تا آنجا ذهن یاری ‌می‌کند بعثی ‌ها که از توقف یک ماهه شکنجه هایشان کاسه صبرشان لبریز شده بود از همان صبح عید آزار و اذیت هایشان شروع شد.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۰ ، ۰۹:۱۷

اولین ماه مبارک رمضان۳

....ولی در اواخر اسارت در صورت شناسایی فرد مخالف  اغلب همان فرد را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.
هر چند که غم و استرس تنبیه دیگران تاثیرات منفی بر کل اردوگاه داشت.

سرپیچی با قوانین نظامی اردوگاه  مخالف و موافقانی داشت که اردوگاه ۱۱ تکریت به علت مدیریت خوب بزرگترها چندان با بحرانی در این زمینه مواجه نبود هرچند بودند دوستانی که اعتقاد داشتند با هر قیمتی باید در مقابل بعثی‌ها و خواسته‌های آنها مقاومت کرد که این مهم با سیره مرحوم ابوترابی سنخیتی نداشت لکن ما که در اردوگاه مفقودین ایام را سپری می‌کردیم از وجود ایشان محروم بودیم  ولی با این حال یادم هست که یکی دو مورد پیام ایشان به اردوگاه ما نیز رسید .
حالا که به اینجا رسیدیم لازم است اشاره کنم که یکبار نیز شهید تندگویان وزیر نفت کشورمان که در چنگال رژیم بعث اسیر بودند پیام دادند که سلام مرا به همه بچه‌ها برسانید .

در ارتباط با قوانین و خواسته‌های بعثی‌ها ، مخالفت و ایستادگی با بعضی از این قوانین ارزش تنبیه وحتی جان فدا کردن را داشت مثل مخالفت با اقامه نماز ولی ایستادگی در مقابل انجام مستحبات مثل نماز جماعت یا نماز شب بنظر بنده و اکثر بچه‌ها نه تنها مستحب نبود بلکه درصورت ضرر جانی خودداری از آن واجب می‌نمود.
البته بودند دوستانی که از نگهبانهای عراقی که برخورد مناسبتری داشتند توقعات بیجایی داشتند که این باعث می‌شد نگهبان مربوطه از ترس جانش  سختگیری داشته باشد که انشاء الله در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت.

در بین نگهبان‌های عراقی همچنان که قبلا ذکر شد یکی دو نفر بودند که روزه می‌گرفتند حالا ظاهری بود یا باطنی خدا می‌داند از جمله علی ـ ثنوان یا همان علی ابلیس معروف.
در بین بچه‌های خودمان نیز  البته چند نفر انگشت شمار بودند که اعتقادی به روزه نداشتند و اغلب روزهای آخر به گروهک جهنمی منافقین پیوستند و خسرالدنیا والآخره شدند ـ خدا آن بیچاره ها را هم انشاءالله نجات دهد.
یکی از همین افراد بنام « ح » که حدودا بیش از بیست سال سن داشت و هم گروه ما بود اهل نماز نبود ولی روزه ‌می‌گرفت شاید چون همه روزه بودند او هم ترجیح می‌داد روزه بگیرد هر چند مانعی جهت روزه خواری وجود نداشت.

... ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۰ ، ۰۹:۱۵

اولین ماه مبارک رمضان۲
 

نگهبانها گوشزد می‌کردند که در ارتش چیزی بنام نماز و روزه و... نداریم و اسرا هم در پادگان ارتش حضور دارند و این قائده شامل حال آنها نیز می‌شود.

یکی از دعاهای وقت افطار دعای معروف امام زمان (عج) بود.
 مخصوصا آن قسمت که مختص اسرا بود ـ اَلهم فُک کل اسیر .
این فراز  با شدت و حدت و از عمق جان قرائت می‌شد و تا آخر عمر یکی از دعاهای همیشگی اغلب  آزادگان خواهد بود.
دعای که به زودی‌ها قرار نبود مستجاب شود.
من به شوخی به دوستان می‌گفتم به جای فُک کل اسیر ،  فعلا که فَک کل اسیر پیاده می‌شود.

در زمان اسارت از مردمی که آزاد بودند شاید توقع داشتیم چرا کاری برای آزادی ما نمی‌کنند  .
آیا در دعاهایشان از عمق جان یادی از ما هم ‌می‌کنند.؟

آیا به این فکر کرده ایم که هم اکنون نیز عده زیادی از اسرای یمنی و فلسطینی و... در بند ظالمینی چون بعثی‌ها هستند
آیا می‌دانید آنها از ما همین توقعی را دارند که ما در آن دوران از افراد و گروه‌های بیرون بند داشتیم.
اگر فرد و گروهی کاری از دستش برمی‌آید بسم الله.
کمترین کار دعا از از عمق جان است .

اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

شب‌های احیاء به هیچ وجه امکان شب زنده داری و اجرای مراسمات نداشتیم . ولی بچه‌ها در سکوت و همان حالت درازکش به تکلیف عمل می‌کردند
و این در حالی بود که هیچگونه لوازم آموزشی اعم از قرآن کریم و ادعیه و قلم و کاغذ و... در اختیار نبود

«الَّذینَ یَذْکُرُونَ الله قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ ...» همان‌ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن‌گاه که بر پهلو خوابیده‌‏اند، یاد می‌کنند و در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند.

سالهای بعد که یک مقدار فضای باز ایجاد شد و بچه‌ها خم و چم کار را یاد گرفتند با ترفندهایی در نشر و گسترش فرهنگ قرآنی پیشرفت نمودند.
بعثی ها از اینکه شب زنده داری و نماز جماعت‌ها و اجرای مراسمات مذهبی به نگهبانها سرایت و از آن طریق به مردم تحت فشار عراق منتقل شود ترس داشتند و علت اصلی مخالفتشان نیز همین بود.
در سال اول که جو رعب و وحشت حاکم بود کسی تمایل به مخالفت و ایستادگی نداشت چون فقط تنبیه نبود که انتظار فرد را می‌کشید بلکه احتمال زنده ماندن زیر شکنجه بعید بنظر می‌رسید و از طرفی بعثی‌ها دنبال بهانه‌ای بودند تا بخاطر تخطی یک نفر همه را تنبیه کنند.


...ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۰ ، ۰۹:۱۴

اولین ماه مبارک رمضان (1)


دهم اردیبهشت سال ۶۶ همزمان بود با اولین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۰۷.
فرا رسیدن ماه مبارک علاوه بر استقبال همیشگی مومنین  باعث خوشحالی مظاعف ما بود .
امیدوار بودیم بعثی‌هابه احترام ماه مبارک هم که شده یک مقدار از فشارهایشان بکاهند .
علاوه بر آن غذایی که به اسرا می دادند در مجموع به اندازه یک وعده غذا هم نمی‌شد و در واقع ما هر روز حالت روزه  داشتیم.
مخصوصا در فصل زمستان که به علت  سوخت و ساز بدن به غذای بیشتری نیاز است  .
منبع اخبار پیرامون استهلال ماه مبارک نیز خود نگهبانها بودند.
هر چند مبنای هلول ماه در عراق ، عربستان سعودی بود و بعضا با ایران یک روز اختلاف داشت ولی از آنجایی که ما مفقود بودیم و نان خور صدام😁 و دسترسی به هیچ رسانه‌ای هم نداشتیم  عقل حکم می‌کرد که تابع اوقات شرعی عراق باشیم .
لازم بذکر است امام ره فتوایی داشتند مبنی بر اینکه اسرا می‌توانند در این خصوص تابع رسانه‌های عراق باشند و  این خبر بشکلی به اطلاع اسرای صلیب دیده می‌رسد.
البته در سالهای بعد که تلویزیون آوردند اخبار ماه و سال را از آن طریق دنبال می‌کردیم.
مخصوصا قرائت ترتیل قرآن کریم که عصرها با صدای منشاوی از تلویزیون پخش می‌شد حال و هوای دیگری داشت .
هنوز هم هر وقت ترتیل منشاوی  به گوش می‌رسد حال و هوای آنروزها زنده می‌شود.

روز اول ماه مبارک در سکوت و بدون اطلاع نگهبانها با مقداری نان خالی و در خفا ، اواخر شب سحری خوردیم .

طبق روال معمول صبحانه و ناهار و شام در وقت معین خود تحویل گرفته شد.
طبیعی بود که عده ای از دوستان به علت جراحت و بیماری امکان صیام نداشتند .
صبحانه یا همان شوربا را در یکی از ظروف ‌(قصعه) یا داخل سطل پلاستیکی نگهداری و ناهار نیز در یکی دو ظرف نگهداری می‌شد تا هنگام افطار .
 پس از اخذ شام که وصف آن در قسمتهای قبلی آمد مقداری از غذا را برای افطار و معمولا شام را برای سحری استفاده می‌کردیم .
نگهداری غذا از صبح تا شب در فضای باز باعث فساد و بیماری بچه‌ها می‌شد لذا عراقی‌ها مجبور شدند غذای بچه‌هایی که روزه هستند که اکثریت قریب به اتفاق بچه‌ها را شامل می‌شد هنگام غروب توزیع شود.

البته در سالهای بعد این امکان فراهم شد که غذای سحری نیز به هنگام سحر در شرایط امنیتی توزیع شود.
نحوه و ساعت برخاستن سحر نیز اختیاری نبود و همه باید در ساعت خاصی بیدار شوند و هدف جلوگیری از شب زنده داری بچه‌ها بود

....ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۰ ، ۰۹:۱۱

🔅شهدای غریب(شهید رضایی)۸

 

زمان به ما فرصت نمی‌داد ولی انگار زمان متوقف شده بود .
بعد از پانزده سال همان بدن و همان آثار شکنجه.

آرای پانزده سال بعد یعنی مرداد سال ۱۳۸۱ پیکر پاک شهید محمد رضایی فرزند رمضانعلی متولد ۱۳۴۶ به همراه ۲۲ تن از شهدای دیگر در مشهد مقدس تشییع و سپس به زادگاهش فاروج  از توابع استان خراسان شمالی اعزام و آماده تشییع مجدد وخاکسپاری می‌شود.

🌺 معجزه طراوت 

پدر شهید مثل سایر پدران شهدا به معراج شهدا و به استقبال فرزندش می‌آید.
سراغ محمد را می‌گیرد و انتظار دیدار مشتی استخوان را دارد.
ناباوارنه می‌شنود که پیکر محمد سالم است و به همین جهت در سردخانه نگهداری می‌شود.
چطور ممکن است.
نکند اشتباهی صورت گرفته؟

آیا محمد مزد مقاومتش را در این دنیا هم می‌گیرد.
نه ! شاید پیکرش هم می‌خواهد به ما درس آزادگی و شهادت بیاموزد.

وقتی با اخلاص باشی و تقوا سرلوحه عمل. آری این کمترین نشانه اهل بهشت است .

آقای علی قربانپور از آزادگان همشهری و همسنگر اردوگاه ۱۱ تکریت که در مراسم تشییع پیکر این شهید عزیز حضور داشته اذعان می‌دارد بعد از خروج جسد از سردخانه و در هوای گرم مرداد ماه خون از تابوت جاری و بر بدن تشییع کنندگان می‌نشیند.

لازم بذکر است مرحوم رمضانعلی رضایی پدر معزز شهید رضایی قبل از بازگشت پیکر شهید به ایران اسلامی در ۱۵ کیلومتری شهرستان فاروج‌( مابین شهرستان فاروج و شیروان ودر مسیر زائرین حرم حضرت ثامن الحج ـ علیه‌السلام) بیاد فرزند شهیدش مسجدی بنام مسجد امام سجاد ـ علیه‌السلام بنا می‌کند و لذا پس از تشییع پیکر آن شهید عزیز میان مناره های آن مسجد آرام می‌گیرد.

 بررسی تاریخ واقعه

در ارتباط با تاریخ شهادت شهید رضایی اطلاع دقیقی در دست نیست ولی طبق تحقیقاتی که از سایر دوستان آزاده صورت گرفته و همچنین بررسی تاریخ وقایع دیگری که به شکلی مرتبط با این واقعه بوده و نیاز به ذکر آن نیست نشان می‌دهد با توجه به اینکه به احتمال قوی این واقعه روز دوشنبه و قبل از ماه مبارک اتفاق افتاده تاریخ دو شنبه ۶۶/۲/۷ مصادف با ۲۷ شعبان المعظم ۱۴۰۷ مقرون به صحت می‌باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۰ ، ۱۰:۰۴