قسمت 160 - نگهبان اردوگاه 4
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۲۷ ق.ظ
نگهبان اردوگاه۴
۵ـ علی ثنوان ــ علی ابلیس
علی ثنوان نگهبانی که از ابتدای افتتاح اردوگاه تا انتها در فواصل مختلف در اردوگاه حضور داشت.
نامبرده فردی میانسال ، لاغر اندام ، قد بلند که به هنـگام راه رفتن از ناحیه مچ پا کمی میلنگید.
وقتی عصبانی میشد غده بزرگ روی پیشانیش متورم میشد.
در حالت عادی کاری به کسی نداشت اما در هنگام ضرب و شتمها و آمارگیری روزانه کابل بدست بود.
تقریبا جانشین مسوول بند بحساب میآمد.
در ایام ماه مبارک رمضان روزه میگرفت و بیرون از اتاق استراحت نگهبانها سفره افطار روی میز پهن میکرد ، حالا نمایشی بود یا واقعی والله اعلم ولی بنظر نمیرسید نمایشی باشد.
وقتی میخواست تهدید یا بر امری تاکید کند میگفت : " به شرفی (یعنی به شرفم)ـ یا به شرف نبی "(ص)
😊لطیفه اسارتی
خیلی از نگهبانها از این نوع قَسم استفاده میکردند و اگر اسرا هم به همین شکل قسم یاد میکردند اغلب نگهبانها میپذیرفتند .
در یکی از اردوگاهها یکی از بچهها که میخواهد خود را تبرئه کند و از طرفی نمیخواهد قسم دروغ هم خورده باشد در پاسخ نگهبان بعثی(باعرض معذرت) میگوید: بی شرفی ، بی ناموسی من این کار را نکردم ، نگهبان هم وقتی فکر میکند که به شرف و ناموسش قسم خورده وی را رها میکند.
البته خود نگهبانها هم این واژه را همین طور یعنی واژه به را بیٖ تلفظ میکردند.
علی ثنوان خود را مذهبی نشان میداد اما مثل بقیه بعثیها با برنامه های مذهبی بچهها مخالف بود.
کلا بعثیها وقتی میدیدند دشمنی که به ادعای حزب بعث مجوس هستند و با فرهنگ دینی اسلامی هیچ آشنایی و ارتباطی ندارد ، تا این اندازه با اسلام آشناست و در سخت ترین شرایط مقید به اجرای احکام و اعمال دینی میباشند خشمشان میگرفت و به اصطلاح زورشان میآمد اجازه دهند بچهها به دستورات و آموزه های دینی عمل کنند و در واقع حسادت میکردند لذا بیشتر درگیری ما با نگهبانها در این زمینه بود و البته شاید ما هم صد درصد برخورد و واکنش درستی در این زمینه نداشتیم ، بعضا افراط و تفریط هم داشتیم و ما خود را بری از عیب و نقص در این زمینه نمیدانیم.
....ادامه دارد
۰۰/۰۸/۲۵