قسمت 163 - نگهبان اردوگاه 7
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۲۴ ق.ظ
۱ـ سلام ـ بند یک و دو
سلام ، نگهبان هیکلی که در ابتدای افتتاح اردوگاه به علت هیکل بزرگش مدتی میزبان اسرا بود.
امر و نهی نمیکرد و فقط از دستورات مافوق اطاعت میکرد
در روزهای اول که دائم به صورت جمعی و انفرادی افراد را مورد ضرب و شتم قرار میدادند از او استفاده میشد .
در جریانی که در قسمت ۹۸ گذشت ، نگهبان ناشناس ایشان بودند و آقای سیفی توسط ایشان پذیرایی شدند.
وی مدت زیادی در اردوگاه حضور نداشت .
۱۲ـ سلام ـ بند یک
نگهبان دیگری بنام سلام داشتیم با هیکلی متوسط و جوان.
وقتی راه میرفت شانههایش را بالا میداد و با فیس و افاده برخورد میکرد.
زمانی برای هر آسایشگاه یک مسوول انتخاب کردند که وی مسوولیت آسایشگاه سه را به عهده داشت.
او هم از سیلی زدن خوشش میآمد و با سایر نگهبانها در سیلی زدن مسابقه میگذاشت ، بچه ها هم سعی میکردند با اولین سیلی ، کله ملق شوند و به ضرب شست وی آفرین بگویند و خلاص شوند ، البته بودند بچههایی که کم نمیآوردند و مقاومت میکردند و سودش شامل حال ضعیفترها میشد چون دستشان درد میگرفت و روز بعد با دستان باند پیچی شده روئیت میشدند.
در اواخر جنگ یکی از بچههای یزد بنام عباس زارع خواب آزادیش را برای مترجم آسایشگاه تعریف میکند و مترجم در ملاقاتی که با سلام دارد خواب را برای وی بازگو کرده و آرزو میکند که به زودی جنگ تمام شود، سلام که از پشت جبهه و عملیاتهای ایران باخبر است از این خواب آشفته شده و فکر میکند به زودی رزمندگان اسلام پیروز میشوند و اسرا را آزاد میکنند لذا برادر زارع را احضار و چند سیلی آبدار به ایشان زده و تاکید میکند که دیگر از این خوابها نبیند.
در یکی از اردوگاههای صلیبی نیز بدنبال اعلان سال ۶۵ توسط ایران به عنوان سال تعیین سرنوشت جنگ ، بعضی از نگهبانها از احتمال حمله نهایی و پیروزی ایران ، رفتارشان با اسرا بهتر میشود تا در صورت پیروزی ایران مورد خشم بچهها قرار نگیرند.
۱۳ـ سلام ، نگهبان بند سه و چهار که متاسفانه این حقیر اطلاعاتی در خصوص نامبرده در اختیار ندارم.
.....ادامه دارد
۰۰/۰۹/۰۳