قسمت 166 - نگهبان اردوگاه 10
شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۴۸ ب.ظ
نگهبان اردوگاه ۱۰
۱۵ـ نصیر محسن
نگهبان شیعه بند سه و چهار
مدت زیادی در اردوگاه حضور نداشت
زمانی که همه نگهبانها کابل بدست هستند او نیز مجبور به تقیه میشود.
هنگامی که بچهها برای اخذ غذا به آشپزخانه منتقل میشوند معمولا در مسیر با ضرب و شتم همراه میشوند و ایشان برای کاهش آلام اسرا خود پیش قدم شده و به تنهایی دستههای ده نفره مسوولین اخذ غذا از هر آسایشگاه را به آشپزخانه هدایت و بازمیگرداند و گاه وقتی هم کابل را به در دیوار ابنیه مسیر میزند و سر وصدا راه میاندازد تا چنین وانمود کند که مثل سایر نگهبانها رفتار میکند.
به علت همین رفتار خوبش با اسرا به بیرون از اردوگاه منتقل میشود که در خارج از اردوگاه نیز که گاهی با اسرایی که جهت ساخت و ساز رفت و آمد دارند رفتار محبت آمیزش را ادامه میدهد.
نامبرده ساکن شهرک صدر بغداد بوده و در آن دوران علی الظاهر اگر فرصتی پیش میآمده شبهای جمعه به کربلای معلی مشرف میشود که البته به نظر بنده با توجه به وضعیت امنیتی عراق بعید بنظر میرسد که یک سرباز یا نیروی نظامی بتواند از بغداد به کربلا جهت زیارت سفر کند.
آقای نصیر محسن در اردوگاه با حاج آقا باطنی از روحانیون اصفهانی ارادت داشته که بعد از سقوط صدام و راه افتادن راهپیمایی اربعین از کاروانهای اصفهانی سراغ حاج آقا باطنی را گرفته و بالاخره موفق میشود شماره تلفن خود را به ایشان برساند و در مسافرتهای بعدی همدیگر را ملاقات کنند و البته ایشان نیز موفق میشوند سفری به ایران داشته باشند.
۱۶ـ مجید
نگهبانی بنام مجید ، علی الظاهر در بند سه و چهار حضور داشته ، مثل سایر نگهبانها کابل بدست .
بنا به قول یکی از دوستان نامبرده اظهار داشته من تا روز آخر که میخواهید از اینجا خارج شوید شما را میزنم تا مبادا بعد از رفتن شما ، از اینکه چرا اینکار را نکردم پشیمان شوم.
البته نگهبانی در بند سه و چهار بود که نامش در خاطرم نیست، چهرهاش هنوز در ذهنم هست ، ولی بیاد دارم روزهای آخر ، شاید کمتر از یک هفته مانده به آزادی برخورد خشنی داشت و میگفت : "تا لحظهی آخر شما را میزنم و هنگامی که سوار اتوبوس شدید برای ایران در اتوبوس سر شما را زیر پایم له میکنم"
شاید ایشان همان مجید بوده باشد .
... ادامه دارد
۰۰/۱۰/۱۸