وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

جعبه جادو ۲

...در آسایشگاهی که ما حضور داشتیم نیز یک عده محدود ، بودند که بعداً تعدادی از آنها به سازمان جهنمی منافقین پیوستند و تلویزیون در کنترل آنها بود و از حمایت بعثی‌ها هم در این زمینه برخوردار بودند.

بعضی مواقع که نگهبان از پشت پنجره شوق تماشای تلویزیون داشت نوع کانل بر اساس میل و سلیقه آنها تعیین می‌شد.
البته تماشای تلویزیون برای بعثی ‌ها در حین انجام وظیفه ممنوع بود ولی اگر فرصتی پیش می‌‌آمد از موقعیت پیش آمده استفاده می‌کردند.

در مجموع تلویزیون برای اسرا ، جدای از برنامه‌های منفی ، آثار مثبتی هم داشت که نباید آن را کتمان کرد.
اطلاع از اخبار جهان ، فلسطین ، ایران و دفاع مقدس برنامه‌های سرگرمی ، ورزشی ، برنامه کودک و... نیز مورد استقبال اکثرا دوستان قرار می‌گرفت.
در خصوص اخبار ایران و دفاع مقدس هم بچه‌ها همه تحلیلگر بودند و با در کنارهم قراردادن اخبار ضد و نقیض به واقعیتها تا حدودی دست می‌یافتند .
در ماه مبارک رمضان اما هر روز عصر یک جزء قرآن کریم مرحوم منشاوی از تلویزیون پخش می‌شد که بسیار مورد استفاده قرار می‌گرفت ، صوت قرآن کریم آن مرحوم هنوز هم برای ما خاطره انگیز است و با شنیدن آن دلها  متوجه آنروزها می‌شود.

از دیگر مزیتهای تلویزیون تغییر ساعت خاموشی از ساعت ۹ شب به ساعات پایانی شب ‌بود یعنی تا پایان برنامه‌های آن که به سرود ملی عراق ختم می‌شد.
شیوه اعمال دستورالعمل استفاده از تلویزیون در هر بند متفاوت بود و در بعضی از آسایشگاه تماشای آن برای همه تا پایان برنامه‌ها اجباری بود و هیچ کس حق خوابیدن نداشت.

لازم بذکر تغییر ساعت خاموشی از ۹ شب به اواخر شب ، به این معنی نبود که همه چیز آزاد باشد بلکه ایستادن و راه رفتن در آسایشگاه بعد از ساعت ۹ همچنان ممنوع بود.
زمانی که فیلمهای سینمایی با موضوعات فرار از زندان و مشابه آن پخش می‌شد از ترس فراگیری شیوه‌های فرار نظیر حفر کانال و... سریع دستور خاموش کردن تلویزیون و خوابیدن صادر می‌شد.
از دیگر برنامه‌های تلویزیون برنامه کودک بود که یکسری کارتون‌های معروف مثل پلنگ صورتی، موش و گربه و... مورد استقبال همه قرار می‌گرفت.

   .... ادامه دارد
 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۶

🔆 جعبه جادو ۱

همچنان که در قسمت  ویژه ماه محرم اشاره شد تلویزیون در ابتدای محرم که مصادف بود با چهارم شهریور۶۶ وارد اردوگاه شد.

بعد از مدتی توسط بچه‌های نجار به تعداد آسایشگاه‌ها، با چوبهای دست دوم کمد مخصوص تلویزیون تهیه شد.
تلویزیون در انتهای هر آسایشگاه جای گرفت و همچنان که اشاره شد مداربسته و دو کانال موجود عراق قابل دریافت بود.
یادم هست اولین تصویری که از تلویزیون روئیت شد خانم مجری در حال ارائه ساعت پخش برنامه‌های پیش رو بود و چون بی‌حجاب بود اکثرا توجهی ننمودند و نگهبان عراقی پشت پنجره با لبخند مزاح نمود.

برای روشن و خاموش کردن تلویزیون هم ، مسوول مشخص شد و هیچ کس اجازه دست زدن و تعویض کانال را نداشت.
تعویض کانال هم با نظر جمع که اکثرا افراد خاصی که مشتری تمام وقت تلویزیون بودند و در اطراف آن اقامت داشتند صورت می‌گرفت .
در صورت پخش سخنرانی صدام کسی حق تعویض کانال را نداشت ، حتی نگهبانها هم که از پشت پنجره تماشاگر بودند جرأت چنین درخواستی را نداشتند.
به هنگام پخش سخنرانی یا تصاویر صدام خوابیدن و استراحت به حالت درازکش جلوی تلویزیون توهین به سید الرییس القاعد (رییس جمهور رهبر) به حساب می‌آمد.
قبل از ورود تلویزیون کسی تمایل نداشت در ابتدای آسایشگاه اقامت داشته باشد.
خصوصا کنار دیوار دستشویی و محل نگهداری سطل توالت ، ولی به برکت ورود آن ، این مکان ارزش پیدا کرد و علی‌رغم وجود بوی نامطبوع ، مشتریان خاص خودش را داشت.
زیرا تلویزیون معمولا دارای برنامه‌های رقص و آواز و فیلمها و سریالهایی بود که با فرهنگ اسلامی هیچ سنخیتی نداشت و برای خیلی‌ها آزار دهنده بود و از طرفی امکان استراحت و خواب را از افراد ساکن در اطراف تلویزیون می‌گرفت چون تا پایان پخش برنامه‌ها روشن بود.
ابتدای هر آسایشگاه علاوه بر اینکه محل تجمع افراد جهت استفاده از سرویس بهداشتی بود ، بهنگام باز شدنِ در ، اولین نفراتی که با بعثی‌ها مواجه می‌شدند نیز افراد ساکن در همین مکان بودند.
البته افرادی هم بودند که مشتری پر و پا قرص برنامه‌های تلویزیون بودند و در اطراف آن جای داشتند.

.... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۴۴

محرم و اسارت ۵

 🚩 امام حسین‌(ع) را ما کشتیم 🚩

... یکی دیگر از برنامه‌ها تفتیش و بیرون ریختن لوازم ، همراه باضرب و شتم در راستای یافتن اقلام ممنوعه از قبیل قلم و کاغذ ، دعا و حدیث و زیارت عاشورا و یا هر دست نوشته‌ای در این زمینه بود.
بیاد دارم زمانی که بچه ‌های آسایشگاه شش قدیم که دیوار به دیوار اتاق نگهبانها بود بصورت انفرادی بازرسی می‌شدند.
 بدین صورت که نفر به نفر کیسه انفرادی خود را بیرون از آسایشگاه و داخل راهرو ، تخلیه می‌کردند و عدنان و نگهبان دیگری با چوب و کابل روی سر و کول آنها می‌زدند.
 فرد با یک دست می‌بایست لوازم داخل کیسه را به تفکیک  به روئیت بعثی‌ها برساند و با دست دیگر مواظب سر خود و ضربات کابل باشد .
هرچند لوازم شخصی به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسید اما ضربات کابل ، امان نمی‌داد.
هر چه زمان بازرسی طولانی‌تر می‌شد ضربات بیشتری دریافت‌می‌کردی.
واقعا صحنه ترسناک و زجر آوری بود همراه با فریاد و آه و ناله طرف.
بنظر نمی‌رسید هدف بازرسی باشد!

ما بچه‌های آسایشگاه ۲ و ۳ از داخل آسایشگاه این صحنه را مشاهده می‌کردیم و خدا خدا می‌کردیم این فرایند برای ما تکرار نشود .
این صحنه انسان را یاد داستان بهلول و هارون الرشید می‌انداخت ، زمانی که بهلول در کمترین زمان روی ساج داغ می‌ایستد و دارایی‌اش را برمی‌شمرد و از هارون هم می‌خواهد که با ایستادن روی ساج داغ دارایی‌هایش را شمارش کند و در واقع می‌خواهد بگویید دارایی بیشتر معطلی بیشتر در روز قیامت .

در یکی از ایامِ بعد از تاسوعا ـ عاشورا بعثی‌ها بچه‌های بند یک و دو  را  در محوطه اردوگاه جمع کردند و افسر بعثی که درجه سرهنگی داشت برایمان سخنرانی کرد. 
 در ابتدا گفت که  «امام» حسین ـ علیه السلام را ما نکشتیم ، شما ایرانی ها کشتید!
یکی از بچه‌های شجاع شیراز دستش را بلند کرد و میان سخن افسر بعثی پرید و تایید که بله راست میگه امام حسین‌(ع) را ایرانی ها کشتند.
 امام حسین‌(ع) را ماشیرازی‌ها کشتیم !

افسر بعثی که می‌دانست دارد مسخره‌اش می‌کند و به اصطلاح متلک می‌پراند به روی خود نیاورد ولی در ادامه سخنرانیش جوش آورد و گفت بله اصلا ما امام حسین (ع) را کشتیم (امام)  حسین با ما مخالفت کرد ما هم او را کشتیم شما هم اگر با ما مخالفت کنید می‌کشیم و...

  بعد از خروج افسر ذکر شده بعثی‌ها حسابی از خجالت  آن هموطن شجاع شیرازی در‌آمدند.
البته اینکه این واقعه در محرم سال ۶۶ بود یا ۶۷ تردید دارم.
بارها افسران و نگهبانهای بعثی در مواجهه با برنامه های مذهبی اسرا عنوان می‌داشتند پیامبر(ص) عرب بود ، قرآن کریم هم عربی است و در سرزمین حجاز نازل شده نه در سرزمین فارس ، اصلا به شما چه ربطی دارد که مدافع احکام اسلام شده‌اید.
البته آنها می‌دانستند که اسلام دین جهانی است و فرقی بین عرب و عجم نیست شاید هم فراموش کرده بودند که سلمان فارسی که پیامبراکرم ـ صل الله علیه وآله ـ او را از اهل بیت خودش بحساب می‌آورد ، اهل این سرزمین است .
البته که شرافت سلمان به مسلمانی او اوست و ما هموطنانِ سلمان نیز بدان افتخار می‌کنیم  .
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۹

 محرم و اسارت ۴

...نگهبان‌ها هم وقتی با این صحنه‌ها مواجه می‌شدند  با درک موقعیت خود ساخته سکوت می‌کردند.
دوست دیگری داشتیم  بنام محمد دلاک  از بچه‌های شوخ و باصفای اصفهان که در اثر فشار روانی و جراحتی که علی‌الظاهر در سرش ایجاد شده بود نا‌خودآگاه و بصورت غیر ارادی شروع به خندیدن می‌کرد اینقدر می‌خندید تا اشک از چشمانش جاری می‌شد و نهایتا از هوش می‌رفت ، مانده بودیم از خنده او بخندیم یا به حالش گریه کنیم که البته اشک بود که از چشمان دوستان جاری می‌شد .
ایشان پس از آزادی از اسارت به علت آثار ناشی از اسارت به جمع دوستانش پیوست.

در جمع ما یزدی‌ها آقای علی اکبر شفیعی زاده که در این امور دستی داشتند به نوبت جایش را با سایرین کنار دیوار عوض کرده و در نقاط مختلف آسایشگاه برای بچه‌ها مختصر مداحی می‌کردند.
با همه این سختگیرها عراقی‌ها بهانه می‌گرفتند شاید هم جواسیس اخباری را به بعثی‌ها گزارش می‌کردند.
از دیگر برنامه‌ها ختم صلوات و فرازهای معروف زیارت عاشورا و...بود که معمولا همه با آن مانوس و از حفظ بودند.
در این ایام هنوز فضای اردوگاه بسته بود و امکان ساخت تسبیح از هسته خرما وجود نداشت و بچه‌ها برای ختم اذکار با استفاده از گره زدن نخ پتو تسبیح درست می‌کردند.
در شب یازدهم محرم نیز با سکوتی همراه با حزن و اندوه شام غریبان شهدای کربلا را پاس می‌داشتیم.
یادم می آید که سال قبل در همین ایام در کمین فاو حضور داشتیم .
 ایامی که بعثی‌ها از ترس عملیات رزمندگان اسلام در این ایام حجم عظیمی از آتش بر روی منطقه می‌ریختند.

یکی از تنبیهات در این ایام نگه داشتن طولانی مدت بچه‌ها در آفتاب گرم شهریور در حالت آمار در حالی که سرها پایین و در گریبان بود و یا نشستن در زمین ریگی به حالت سجده  درحالی که باید دستهایمان پشت سر به یکدیگر قفل می‌کردیم .
هدف از این تنبیه ایجاد خستگی و خواب آلودگی در شب و ممانعت از عزاداری بچه‌ها بود.
در اردوگاههای صلیبی بعضا برای کنترل اسرا در شب تاسوعاـ عاشورا از نوعی آمپول استفاده می‌کردند که اجبارا به بهانه شیوع بیماری و لزوم واکسناسیون به همه تزریق می‌کردند.
آمپولی که بین بچه‌ها به آمپول ضد عاشورا معروف می‌شود و در واقع برعکس آمپولهای تقویتی و دوپینگ عمل می‌کرد و عوارضی نظیر سر درد و استفراغ به دنبال داشت .
.

....ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۱۷

محرم و اسارت ۳

...درست شب تاسوعا و عاشورا تا پایان برنامه‌های تلویزیون ، رقص بود و آواز .

شاید چون محرم اولین ماه از ماههای قمری است و به اصطلاح سال نو قمری فرا می‌رسد حزب بعث به این بهانه خواستار اجرای برنامه‌های مرسوم ایام عید و تحویل سال بوده باشد البته بنده در آن زمان چیزی در این زمینه نشنیدم و این یک احتمال و قابل بررسی است.
البته عید رسمی آنها  براساس سال میلادی است .

آنروزها برنامه‌های تلویزیون اکثر کشورها ۲۴ ساعته نبود و  تا اواخر شب بیشتر ادامه نداشت ولی جالب اینکه در شب تاسوعا و عاشورا برنامه‌ها تا پاسی از شب ادامه داشت.
در آسایشگاهی که ما حضور داشتیم تا آنجا که حضور ذهن دارم لحظات ظهر عاشورا  به پیشنهاد بزرگترها چند دقیقه‌ای سکوت کردیم .
شبها نیز افراد همینطور که کنار یکدیگر به دیوار تکیه داده بودند هر کدام از دوستان که نوحه‌ یا مداحی بلد بودند آرام زمزمه می‌کردند.
 وقتی در سکوت اشکمان جاری می‌شد و مجبور بودیم بی صدا گریه کنیم ، آنهم زیر پتو  و در حالت درازکش ، یاد اولاد زهرا ـ سلام الله علیها ـ می‌افتادی هنگامی که در شب شهادت آنحضرت ، مولا علی ـ علیه السلام ـ توصیه می‌کند بچه‌ها آرام گریه کنند.
مظلومیت این خانواده  بعد از ۱۴۰۰ سال همچنان ادامه دارد.
اما هرچند امکان عزاداری نداشتیم ولی احساس می‌کردیم  امام حسین ـ علیه السلام و یارانش همین نزدیکی‌ها هستند.
 ما در سرزمینی بودیم که با سامرا بیش از پنجاه کیلومتری فاصله نداشت .

می‌خواستیم فریاد بزنیم و بلند بلند گریه کنیم  .
چقدر گریه‌ها را در درون خفه کردیم ، چقدر عقده‌ها را فرو خوردیم ، چقدر سکوت. چقدر مانع از شکستن بغضمان شدیم.
بعضی از دوستان بودند  البته در طول سال که فشار روانی آنها را بر آن می‌داشت تا زمانی که همه داخل آسایشگاه نشسته بودند  به یکباره سکوت را در هم بشکنند و بی‌مهابا فریاد بزنند و با گریه‌های شدید ، خود را خالی کنند و ترسی هم از عواقب آن نداشته باشند .
چقدر شیرین است وقتی دلت گرفته باشد و موقعیتی فراهم شود تا از عمق جان گریه کنی و اشک بریزی ، براستی که گریه در جای خود  از خنده گواراتر است .

.... ادامه دارد
 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۱۷

محرم و اسارت ۲

...تلوزیون ، مداربسته بود و امکان سرچ و جستجوی کانال وجود نداشت و فقط روی دو کانال موجود عراق تنظیم شده بود.

با آغاز ماه محرم الحرام تنها کاری که از دست عاشقان اباعبدالله در اسارتگاههای عراق برمی‌آمد  نشان دادن حزن و اندوه در چهره بود که بعثی‌ها این را هم تاب نیاورده و با ارسال تلوزیون با توجه به برنامه‌های سرگرمی و رقص و آواز و فیلمهای آنچنانی قصد داشتند ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان را به فراموشی بسپارند.
صِرف عزاداری برای آنها چندان ممنوعیتی نداشت ولی آنها به خوبی آموخته بودند که  در این مجالس است  که یاد و نام و سیره امام حسین ـ علیه السلام ـ  زنده می‌شود و سرلوحه برنامه ‌ها و اهداف قرار می‌گیرد.
آنها اموخته بودند که وقتی عزاداری اوج بگیرد و با شوری حسینی همراه  شود از کنترل خارج خواهد شد  و باید منتظر هر حادثه‌ی  غیر منتظره‌ای باشند.
ضمن اینکه همچنان که قبلا ذکر شد بعثی‌ها از انتقال برنامه‌های فرهنگی اسرا به نگهبانها و از آن طریق به مردم عراق بیم داشتند.
چون بکلی هرگونه عزاداری و علائم آن در عراق ممنوع بود.
 عزاداری اسرا در شرایط سخت امنیتی می‌توانست برای مردم عراق هم این پیام را داشته باشد که در هر شرایطی نباید دست از عزاداری و بزرگداشت محرم برداشت.

از طرفی کذب بودن تبلیغات شدید دستگاه حاکم مبنی بر مجوس بودن ایرانی‌ها و ضدیت با اسلام و آموزه های دینی برای نگهبانهای عراقی اثبات می‌نمود لذا تمام سعی تلاش آنها این بود که ایامی مانند محرم و صفر به آرامی طی شود.
در محرم سال ۶۶ با توجه به اینکه اولین محرم اسارت بود جو خفقان شدیدتری حاکم و امکان کمتری جهت عزاداری وجود داشت.
لازم بذکر است در بند دو یکی از بچه‌ها به علت مخالفت با تلوزیون حدودا ده روز بعد  یعنی در ایام تاسوعاـ عاشورا زیر شدیدترین ضربات چوب و کابل به شهادت می‌رسد.
آری شهادت شهید مهدی احسانیان سومین روایت ما از شهدای غریب اسارت است که انشاء الله در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت .
برنامه تلوزیون در ماه محرم تغییرات عمده‌ای داشت اما نه در جهت نکو داشت محرم و عزاداری ، درست برعکس ، برنامه‌ها در راستای فراموشی این ایام بود.


...... ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۱۶

محرم و اسارت ۱

 چهارشنبه چهارم شهریور ماه سال ۶۶ مصادف بود با اول محرم الحرام ۱۴۰۸ 

📺 بعثی‌ها با هدف تحت الشعاع قرار دادن محرم و عزاداری اسرا در شب اول محرم برای هر آسایشگاه یک دستگاه تلویزیون رنگی ۲۱ اینچ آوردند.
ممکن است این تاریخ برای همه آسایشگاه‌ها و بندها یکسان نباشد و در واقع با یکی دو روز تاخیر انجام شده باشد.
من فکر می‌کنم در ابتدا سه آسایشگاه بند یک صاحب تلویزیون شدند  یا هر بند یک دستگاه که به علت کمبود این جعبه جادو بصورت هفتگی بین سایر آسایشگاه‌ها می‌چرخید 
در مقطعی نیز موقتا چند دستگاه از تلویزیونها را به اردوگاه‌های تازه تاسیس فرستادند که باز الباقی بین همه آسایشگاه‌ها می‌چرخید.

چون ورود تلویزیون همزمان بود با آغاز ماه محرم  در ابتدا پیرامون وقایع این ایام و در ادامه در خصوص برنامه‌های تلویزیون بحث خواهیم کرد.
در غروب روزی که تلویزیون آوردند افسر مربوطه که معمولا چند روز یکبار خود شخصا جهت اخذ آمار به اردوگاه می‌آمد در پایان آمارگیری ، رو به جمع گفت؛ کدام از شما در ایران تلوزیون دارید ؟
 همه دست بلند کردند.
مجددا سوال کرد کدامتان تلویزیون رنگی دارید ؟ که باز اکثرا تاکید کردند که در منزل تلویزیون رنگی دارند.
افسر بعثی که دید ما تلوزیون ندیده نیستیم با ناراحتی صحبتهایش را کوتاه کرد و رفت .
این مانور و منت گذاری در همه آسایشگاهها بعمل می‌آید.
بعثی‌ها واقعا تصور می‌کردند مردم ایران یک ملت عقب افتاده هستند.
البته به مرور فهمیدند که خودشان حداقل پنجاه سال از ما عقب مانده تر هستند.

یادم هست در همان اوایل عدنان با اشاره به یکی از نگهبانها که در اردوگاه ، خودی نشان می‌داد اشاره کرد و گفت این رو می‌بینی وقتی می‌خواهد وارد خانه‌اشان شود باید تا کمر از میان آشغال و کاه و علف عبور کند.

 درک موقعیت موجود و لزوم حفظ وحدت موجب می‌شود از بسیاری از مصادیق در این زمینه خودداری شود.

.... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۱۲

شیوع بیماری پوستی۳

....تکرار موقعیت‌هایی اینچنینی در طول اسارت باعث شده بود تا حساسیت کمتری نسبت به این مسائل داشته باشیم.
نکته طنز اینکه یکی از دوستان می‌گفت ما اسرا با یکدیگر محرم هستیم.
استفاده از آفتاب فقط مختص درمان این بیماری نبود و یکی از روشهای درمان و خشکاندن عفونت ناشی از جراحت مجروحین نیز نگهداری طولانی مدت آنها در آفتاب بود .
نگهداری طولانی مدت در گرمای بالای ۴۰ درجه سانتیگراد خود باعث بیماری دیگری نظیر گرمازدگی و اسهال و... می‌شد .
 نشستن رو به آفتاب در چنین مواقعی به چشم  نیز صدمه می‌‌زد  علاوه بر این یکی از تنبیهات بعثی‌ها مجبور کردن افراد به خیره شدن به خورشید بود. 

گرمای شدید داخل آسایشگاه و سوء تغذیه عامل تشدید این بیماری و سایر بیماری‌ها نظیر اسهال خونی بود .
عدم درمان صحیح و برخورد اصولی با علل این بیماری باعث شده بود تا پایان اسارت این بیماری مهمان اردوگاه های اسرا خصوصا اردوگاه مفقودین باشد.

بیاد دادم به علت گرمی هوا وقتی لباسمان را بیرون می‌آوردیم اینقدر بدنمان عرق کرده بود که پیراهنمان مثل مَشک خشک شده کنار دیوار ثابت می‌ماند.
در ارتباط با سوء تغذیه باید گفت بچه‌ها خصوصا در زمستان دائم با گرسنگی دست و پنجه نرم می‌کردند و یکی از سیاستهای آنها گرسنه نگه داشتن اسرا بود.
اقای چلداوی که در کنار مترجمی در امورات برق نیز تجاربی داشتند  هنگامی که جهت رفع عیب برق اردوگاه ماموریت می‌یابند یکی دو قرص نان «صمون» از نگهبان بیرونی اردوگاه دریافت و به حسب جوانمردی یکی را از داخل حفاظ پنجره داخل آسایشگاه هدایت می‌کنند که در این حین نگهبان بعثی علی ابلیس پس از مشاهده ، وی را مورد مواخذه قرارداده و به نگهبان دیگر می‌گوید اسیر را باید گرسنه نگه داشت .
جالب اینکه صدام رسما دستور داده بود فقط پوست و استخوان اسرا باید تحویل ایران شود.
به هنگام تبادل اسرا نیز از افتخارات صدام این بود که  گفته بود ما خوشحالیم از این که اسرای ایرانی را  طوری تحویل می‌‌دهیم که تبدیل به پوست و استخوان شده اند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۹

شیوع بیماری پوستی۲

...در اسارت اما عراقی‌ها ، هم کمبود دارو داشتند هم اینکه همه دردی را می‌خواستند با ضرب و شتم درمان کنند.
در حوالی درمانگاه درست پشت آسایشگاه چهار و پنج در مکانی بنام ‌«جربخانه» افراد مبتلا را کاملا برهنه کرده و در آفتاب نگه می‌داشتند تا در اثر اشعه افتاب از رشد و تولید مثل انگلها جلوگیری کنند.
وقتی با بدنهای لاغر و استخوانی به جربخانه می‌رفتی و با بدنی سیاه و سوخته باز می‌گشتی بی شباهت به سیاه پوستان قحطی زده آفرایقایی نبودی.
جالب اینکه جهت تسریع در بهبودی ، سهمیه ضرب و شتم بیماران در دستور کار روزانه بعثی‌ها بود.
وقتی می‌شنیدیم نگهبان بعثی بنام مصطفی که مدتی مسوول جربخانه بود چگونه دست بچه‌ها را به میله‌های بالکون پشت  آسایشگاه پنج می‌بست و با کابل دستان بسته‌ آنها را غرق بخون می‌‌کرد آرزو می‌کردیم اسارت طولانی شود ولی دچار این بیماری نشویم.

مسیر اخذ غذا از آشپزخانه از کنار جربخانه می‌گذشت و من خود شاهد ماجرا بوده‌ام.
البته این شیوه درمان  موثر واقع می‌شد و در واقع یکی از راهکارهای پیشگیری قبل از درمان بود .
 افراد تمام سعی و تلاششان می‌کردند تا با رعایت نظافتِ شخصی دچار این بیماری نشوند.
هرچند وقت یکبار پزشک نظامی به اردوگاه می‌آمد و با نشستن روی دله روغن نباتی همه را معاینه می‌کرد .
 لحظه‌ای که از خدمتش مرخص می‌شدیم مثل افرادی که از پل صراط عبور کرده‌اند از خوشحالی بال در می‌آوردیم .
 با این حال نگهبانها برای پیشگیری ، هر از چند گاهی دستور می‌دادند بدون لباس در هوای گرم تابستان در محوطه قدم بزنیم.
در بند یک و دو طی یکی دو روز نیز همه را مجبور کردند تمام لباسهایمان را کنده و در معرض آفتاب قرار بگیریم .
یادم هست روز اول همه گوشه‌‌ای می‌نشستند و از خجالت تمایلی به رفت و آمد نداشتند ولی نگهبانها که از دور قهقه سر می‌دادند با کابل مجبورمان می‌کردند در محوطه قدم بزنیم.
روز بعد بیاد دارم که با همین حالت با یکدیگر قدم می‌زدیم و محفوظات علمی را نیز تمرین می‌کردیم و خود را با این شرایط وفق می‌دادیم 

..... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۵

شیوع بیماری پوستی۱

کمبود آب و فقدان آب گرم بهداشتی و زمان کافی جهت استحمام ، کمبود پودر رختشویی و...  و محیط غیر بهداشتی داخل آسایشگاه دلیل اصلی شیوع انگل و بیماری‌های عفونی مثل اسهال بود.
در عرض کمتر از دو ساعت یک آسایشگاه حق استفاده از حمام  را داشتند.
هر سه نفر پنج دقیقه فرصت داشتند همزمان از یک دوش استفاده کنند .
نحوه مدیریت زمان و استفاده از صابون و لیف ، تجربه‌ای است که در جای دیگری کاربرد ندارد.
به علت سردی آب حمام در ابتدا با پاشیدن مختصری آب به بدن و در نهایت با حبس نفس در سینه زیر دوش می‌رفتیم .
در تکریت در طول سال کمتر از انگشتان دست بارن می‌بارد .
بیاد دارم صبح یکی از ایام قطرات باران در شب سرد زمستانی روی سیم‌های خاردار قندیل بسته بود.
 آب مورد نیاز حمام نیز از تانکر فلزی در چنین آب و هوایی تامین می‌شد. 
آب شرب و مصرفی ، هر دو از رودخانه دجله تامین می‌شد که بعضا  گل آلود بودن آن کاملا مشهود بود.
بعضی مواقع شرایطی فراهم می‌شد تا افرادی که نیاز به غسل دارند داخل آسایشگاه ، و به اصطلاح در ساعت داخل باش ، دور از چشم نگهبانها ، پشت  پرده و مکان نگهداری سطل دستشویی با یک لیوان آب غسل نمایند.
شاید غیر قابل باور باشد ولی از نظر شرعی چنین امکانی وجود دارد اگر اطلاله کلام نمی‌شد توضیح بیشتری می‌دادم .
با شروع فصل گرما بیماری ناخوانده دیگری بنام جَرَب یا گال مهمان اردوگاه شد 
گال یا جرب یک نوع بیماری پوستی است که بیشتر در قسمت شرمگاهی و  نواحی پوشیده بدن که تعریق صورت می‌گیرد بروز می‌کند .
در واقع نوعی انگل میکرسکوپی شبیه کنه است که در سطح زیر پوست بدن زندگی می‌کند
نوع ماده این انگل با ایجاد کانل زیر سطح پوست تخم ریزی و به حیات خود ادامه می دهد .

 در اثر ترشحات بدن انگل در زیر پوست خارش شدیدی احساس می‌شود که با عکس العمل میزبان مواجه و در نتیجه دمل و دانه‌های چرکین ایجاد شده سطح پوست سربازکرده ایجاد زخم  و در نتیجه باعث سرایت و گسترش بیماری می‌گردد.
 راه درمان بیماری نیز قرنطینه کردن افراد مبتلا و استفاده از کرِم مخصوص در یک دوره دوهفته‌ای است.

..... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۳۴