قسمت هفتم - حضور در پایگاه بسیج
حضور در پایگاه بسیج
اکثر هم سن و سالهای من آرزو داشتند اجازه اعزام به جبهه را اخذ کنند.
اجازه پدر و مادرها یک طرف ، اجازه مسوولین اعزام هم طرف دیگر
خوب البته بعضی خانواده ها اولویت اولشان برای بچههای امثال بنده که هنوز پشت لبشون سبز نشده بود درس و مدرسه بود . و الا روستای ما در زمینه اعزام به جبهه در منطقه نمونه بود.
یکی از راهکارها زدن انگشت شست پای خودشون به جای انگشت سبابه پدر پای رضایتنامه بود.
اما راضی کردن مسئولین اعزام علاوه بر ارائه رضایت نامه معتبر به ظاهر فرد بستگی داشت.
جثه و هیکل مناسب و سن قانونی که من هیچکدام نداشتم .
یادم هست یکی از همرزمانم به هنگام اعزام با اینکه یکی دو سال کوچکتر از بنده بود ولی با اخذ کپی از شناسنامه و دستکاری تاریخ تولد در کپی و اخذ کپی مجدد از آن توانست به اتفاق هم به جبهه اعزام شویم.
بنا بر این چاره ای جز صبر و خودی نشون دادن در پایگاه بسیج و حضور در مانورها و برنامه های رزمی پایگاه بسیج نبود.
پایگاه مقاومت سید الشهداء(ع) مزرعهنو در محلِ مسجدی نیمه ساز ، دایر که با هزینه معمار خیری بنام مرحوم طباطبایی ساخته و در مرکزیت روستا واقع شده بود.
پایگاهی که زبانزد عام و خاص در دوران دفاع مقدس در منطقه بود.
اعزام اهالی از پیر و جوان و تهیه و ارسال کمکهای بی دریغ مردم شهید پرور روستا به جبهه.
یادم هست با هزینه اهالی دو دستگاه تویوتا نیز تهیه و به جبههها ارسال گردید.
در اواخر جنگ با کمکهای مردمی پایگاه جدید در ابتدای ورودی روستا ساخته شد .
پایگاهی که شاهد حضور و مزین به قدوم شهدا و ایثارگران زیادی است .