قسمت پنجم - دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
آخرین تصاویر زیبا و به یاد ماندنی که از برادر در ذهن دارم مربوط می شود به سال ۶۰ حدود ساعت 1:30 دقیقه عصر یک روز پاییزی .
زمانی که ایشان در دبیرستان شرف اردکان مشغول تحصیل بودند و آن روز به عللی از جمله ایام امتحانات در روستا حضور داشتند و به اتفاق هم در حال توزیع کود حیوانی با فرغون بین درختان باغ منتهی به خیابان اصلی کشتخوان بودیم .
من دفتر و کتابهایم را همراه خود آورده بودم تا از همانجا به مدرسه اعزام شوم آنروزها در روستا کلاسها صبح و عصر دایر بود .
با توجه به فرا رسیدن ساعت کلاس ، در حال خداحافظی بودم که داداشم شلواری که از اردکان برایم خریده بود را از خورجین موتورسیکلت پدرم بیرون آورد و به من هدیه داد.
تا ان لحظه نمیدانستم برایم شلوار خریده
خیلی خوشحال شدم .
شلوار را همانجا پوشیدم .شیک و اندازه لحظه خداحافظی کتابهایم را زیر بغل زدم و برای لحظاتی چشم در چشم هم دوختیم.
به سوی مدرسه به راه افتادم. هر چند لحظه نگاهی به پشت سر میکردم و ایشان همچنان ایستاده بود و مرا با آن شلوار برانداز میکرد.
تداوم این لحظات تا محو چهره یکدیگر ادامه داشت .
می گویند وقتی شخصی برادرش را از دست می دهد پشتش می شکند.
من آنروزها ۱۳ سال بیشتر نداشتم و..... ولی سالها پس از آزادی از اسارت صدای شکستن استخوانهایم را شنیدم .
سی سال پس از شهادت برادر ، بارها نبودش را احساس کردم و شبی فوق العاده برایش اشک ریختم.
آری . دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
آهنگ زیبا و غم انگیز محسن یگانه (فرزند شهید)
من از آخرین رقص آغوش تو
هنوز بوی بـــاروت میده تنم
* دریافت *