سوزاندن با اُتو به جرم فرار۴
البته اگر آنها به کار نکرده حتی به امید رهایی احتمالی از شکنجه اعتراف میکردند قطعا زیر شکنجه کشته میشدند.
و در واقع آنها خیلی علاقه داشتند در این پروژه یکی دو نفر قربانی شوند تا از بقیه بچهها زهر چشم گرفته شود.
شاهد قضیه ، دستور مقامات بالاتر مبنی بر کشتن یکی از آنهاست که یکی از بچههای خودمان بنام محمود که امر مترجمی را به عهده داشته از میان صحبتهای بعثیها متوجه میشود که چنین قصد و دستوری وجود دارد.
این دو عزیز که حرفی برای اعتراف نداشتند به قرآن قسم میخورند که روحشان از این قضیه بیخبر است ولی آنها که به قرآن اعتقادی نداشته خصوصا عدنان که اصلا ادعای مسلمانی نداشته و اعتراف کرده بود که به مسیحیت گرویده است لذا تکلیفش معلوم بود.
به هر حال اصرار از بعثیها و انکار از بچهها ، نهایتا پاهای این دو عزیز را به چوب فلک میبندند و با کابل به کف پاهایشان می زنند .
عدنان که تشنه شکنجه بود و از آه و ناله افراد زیر شکنجه لذت میبرد از افسر مافوقش نیز حرف شنوی نداشته و بیمحابا به اتفاق علی آمریکایی این دو برادر عزیز را میزنند تا خسته می شوند و نهایتا با روشن کردن اتو کف پایشان را می سوزانند .
از شدت درد و سوزش چندین مرتبه بیهوش شده و از حال می روند و هر بار با ریختن آب روی آنها به هوش آورده و مجددا این شکنجه دردناک را تکرار میکنند.
چند مورد نیز اتو را زیر کشاله ران و زیر بازوهایشان میگذارند و میسوزانند و هیچ توجهی به ناله های آنها نمیکنند.
همچنان که قبلا ذکر شد اتاق نگهبانی عراقیها و محل شکنجه در بند یک و دو روبروی آسایشگاه سه واقع بود و ما که به صدای آه و ناله گاه و بیگاه بچهها زیر شکنجه عادت کرده بودیم یادم هست که این واقعه در شب اتفاق افتاد و ما تا پاسی از شب در سکوتی غمبار و زجرآور شاهد صدای آه و ناله دلخراش این عزیزان بودیم .
شکنجه جسم انسان و شندین صدای فریاد قربانی روح و روان انسان را میآزارد.
بر اساس شواهد موجود تمام گوشت کف پای این دو عزیز سوزانده میشود.
پس از شکنجه آنها را بمدت دو ماه داخل زندانی جداگانه که در بند معروف به آشپزخانه واقع است انداخته و در شرایط اسفباری زندانی میشوند
دو ما بدون حمام و دارو و استفاده از دستشویی.
ادامه دارد . . .