قسمت 106 - قاشق، بهانهای برای شکنجه۲
قاشق بهانهای برای شکنجه۲
عدنان از سمت راست یعنی ساکنین پشت پنجره شروع کرد
یکی یکی قاشقها را محکم به صورت صاحبش میکشید ، اگر صورت فرد خراش برمیداشت به بیرون منتقل و منتظر شکنجه می ماند .
یادم هست که من روبروی دوستی از بچههای استان همدان ایستاده بودم.
آقای خسرو به نظر ، روی زرد و رنگ پریده و بدن استخوانی و نحیفی داشت .
عدنان دُم قاشق یا لبه ماشین تیغ را بر صورتش کشید .
صورتش چاک سطحی برداشت و کمی خون جاری شد.
برای ما که نفرات آخر بودیم زمان به کندی میگذشت.
ظاهر قاشق نشان میداد که ما در امانیم.
چند نفر دیگر نیز به همین شیوه به او ملحق شدند.
آنها را به بیرون منتقل و اینقدر با چوب و کابل بر دستانشان زده بودند که دستهایشان دو برابر شده بود و به رنگ زغال .
دست انسان به علت دارا بودن بیشترین مفاصل ، در صورت ایراد ضربه بیشترین درد را تجربه می کند و بهبودی آن نیز زمان زیادی میطلبد
آنها بیرحمانه می زدند .
دردها تازه بعدا شروع می شود
هنوز چهره رنگ پریده و مظلوم و دستهای ورم کرده اش در نظرم هست وقتی گردنش را کج گرفته بود و از در آسایشگاه وارد شد و نای آه و ناله کردن هم نداشت .
شنیدم آقای به نظر چندی پیش در اثر تصادف مرحوم شده اند ، خدا با شهدا محشورش کند.
یکی دیگر از عزیزانی که در این جریان به همین شیوه شکنجه شدند شهید مهدی احسانیان است که در آسایشگاه ۶ با تنی مجروح حضور داشتند.
شهید احسانیان چندی بعد در اثر شکنجه به شهادت میرسد.
ضرب و شتم به علت تیز کردن قاشق و به اتهام حمله به بعثیها موضوعی بود که خود بعثیها نیز مطمئن بودند که همچون برنامهای در کار نبوده زیرا اگر از این موضوع ترس داشتند طبیعتا باید برای همیشه قاشقها را جمع آوری میکردند و از طرفی اتفاقا قاشقهایی که زوائد آن را با سایش از بین برده بودند صاحبینشان از شکنجه در امان ماندند.