قسمت 104 - شنا در خون
شنا در خون
در فروردین ماه سال ۶۶ سرهنگ خلبان محمد وارسته و سروان خلبان خسرو ادیبی و یک افسر نیروی زمینی ارتش جهت مخفی نگه داشتن آنها به اردوگاه ۱۱ منتقل و در آسایشگاه سه اسکان داده میشوند.
علت اسکان افسران در آسایشگاه سه همچنان که قبلا ذکر شد به علت قرار گرفتن این آسایشگاه روبروی اتاق نگهبانی بعثیها و در جهت اشراف و کنترل بیشتر آنها بود.
افسران و درجه داران ارتش طبق کنوانسیون ژنو دو الی سه برابر افراد عادی از حقوق به اصطلاح ماهیانه برخوردار بودند .
هرچند که مبلغ ذکر شده یعنی سه الی پنج دیناری که تحت عنوان بُنهای کاغذی به افسران میدادند ارزش چندانی نداشت ولی از میان آن عزیزان بودند افرادی چون سرهنگ وارسته و سرگرد سمندریان که از بذل و بخشش آن به افراد نیازمند دریغ نمی ورزیدند
در میان افسران جناب سرهنگ وارسته از همه ارشدتر بود و گاهی وقتها در ساعاتی که بچه ها داخل آسایشگاه بودند به ایشان اجازه قدم زدن در محوطه را می دادند.
بر همین اساس ایشان کم و بیش شاهد ماجراها و شکنجه های بچه ها بودند .
در اینجا به یک مورد از خاطراتی که از زبان خودشان شنیدم اشاره می کنم .
یک روز که در محوطه قدم می زدم یکی از بچهها را داخل حوض آبی که روبروی اتاق نگهبانی عراقی ها واقع بود انداخته بودند و او را می زدند .
عدنان شکنجهگر معروف با نبشی به سر ایشان می زد ، بنده خدا هم برای اینکه از ضربه نبشی در امان باشد سر خود را به زیر آب می برد وقتی نفسش تمام میشد و سرش را از زیر آب بیرون میآورد. عدنان بلافاصله نبشی را بر فرق سرش فرود میآورد .
بین دو انتخاب برای ملکوتی شدن مخیر بود.
غرق شدن در حوض خون
پذیرش عمود آهنی و شکافتن سر .
و او هر دو را پذیرفت .
شکنجه گر بعثی اینقدر این عمل سفاکانه را تکرار کرد تا آن عزیز در آب با فرق شکافته غرق شد و آب حوض شد دریایی از خون ....
مانند مقتدایش ابوالفضل العباس ـ علیهالسلام ، اما نه با لب تشنه ، سیرابِ سیراب..... نه از آب فرات ، از آب دجله*
در کجای تاریخ چنین جنایاتی را سراغ دارید..
وقتی در میدان جنگ ترسو و بزدل باشی و در برابر ارادههای آهنین رزمندگان اسلام خوار و زبون.
آری با اسیر در بند هر کاری می شود کرد .
* آب اردوگاه از رودخانه دجله که در نزدیکی شهر تکریت جاری بود تامین میشد