خدا ( جلجلاله) از نگاه عدنان
عدنان شکنجه گر معروف تهدید و نصیحت می کرد که چه مطیع باشید چه نباشید این را بدانید که کتک هر روز هست ولی اگر اطاعت کنید کتک کمتر هست.
در یکی از ایام که هر سه آسایشگاهِ بند یک را در محوطه مورد ضرب و شتم قرار می دادند ، عدنان که خود فارسی صحبت می کرد میگفت :
" کاری بر سرتان بیاورم که خدا دلش برایتان بسوزد و برای کمک از آسمان به زمین بیاید ، آنوقت خدا را هم آنقدر بزنم که برگردد به آسمان و پشیمان شود" .
ما با همچون موجوداتی طرف بودیم
روز افتتاح اردوگاه به هنگام استحمام و تعویض لباسهای نظامی خودمان ، لباسها را داخل چاله ای انداخته و آتش زده بودند یکی از صحنه هایی که اغلب به یاد دارند انداختن یکی از بچه ها که ریش بلندی هم داشت داخل این گودال آتش بود.
در همان ابتدا که به حجم سیم های خاردار میافزودند عدنان دو نفر از بچه ها را برهنه کرده و داخل سیم خاردار حلقوی نمود و با پای روی بدنشان ایستاد .
یکی از آن عزیران را چنان با لگد به فک و صورتش کوبید که دو سه دندانش بیرون افتاد.
ما این صحنه ها را می دیدیم و امکان اعتراض و حتی نگاه کردن به صحنه را هم نداشتیم .
کوچکترین بهانهای مساوی بود با شکنجه.
قبل از خروج از آسایشگاه باید بصورت ردیف پنج تایی روی پا می نشستیم و سرها را پایین و در میان پاها قرار میدادیم بشکلی که از دور که نگاه می کردی افراد را بدون سر می دیدی .
اگر هم سر فردی طبق خواسته بعثی ها پایین نبود کمترین پاسخ ، ضربه کابل بود که بر سر فرود می آمد .
در بعضی مواقع این حالت نشستن ساعتها ادامه مییافت .
خصوصاً زمانی که اسرای جدید می آوردند یا افسر بالا رتبه ای وارد اردوگاه می شد و یا واقعه ای مثل شهادت عزیزی زیر شکنجه های دردناک اتفاق می افتاد.
در شرایط عادی روزانه حد اقل ۸ مرتبه در همین حالت شمارش می شدیم ، قبل از خروج از آسایشگاه ـ ورود به حیاط ـ قبل از ورود به آسایشگاه ـ بعد از ورود به آسایشگاه و همین داستان عصر ها نیز تکرار میشد که اکثرا شمارش با کابل صورت می گرفت و اگر کابلی خوب روی پشت فردی نمی نشست انگار در شمارش اشتباهی صورت گرفته باشد .
ضمن اینکه اغلب در شمارش اشتباه میکردند و این پروسه بارها تکرار می شد.