وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

مهمان ناخوانده

در ابتدای سال ۶۶  به علت محیط غیر بهداشتی ، باز مثل زندان الرشید شپش مهمان اردوگاه شد.
در اردوگاه این عارضه همه‌گیر بود و تقریبا استثنایی وجود نداشت.
 از بالاترین مقام نظامی گرفته تا سرباز صفر همه و همه درگیر بودند.
 شبها یکی از سرگرمی‌های بچه‌ها جستجوی این انگل در لباسها بود و در پایان با خوشحالی آمار کشته‌هایشان را نیز اعلام می‌کردند.
یکی از خوبیهای اسارت این بود که همه از حق و حقوق یکسانی برخوردار بودند .
کسی به کسی فخر نمی فروخت.
برای بعثی‌ها همه دشمن محسوب می‌شدند حتی جاسوسها هم مورد تنفر آنها بودند ولی به روی خود نمی آوردند .
البته این معیار تقوی در هر زمان و مکانی به دارنده آن کرامت می‌بخشد.
چنین افرادی بر دلها حکومت می‌کنند حتی بر  قلب سنگدلانی چون بعثی‌ها.
نمونه بارز آن مرحوم ابوترابی بود که معرف حضور همگان هست .
در یکی از ایام که نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه محل اسارت ایشان می‌آیند ، سوال می‌کنند؛
 در اردوگاه شکنجه هم می‌شوید؟

همه سکوت می‌کنند و نگاهها به سمت ایشان می‌چرخد.
مامور صلیب چند مرتبه  آن مرحوم را مورد خطاب قرار می‌دهند که؛
 آقا شما را شکنجه می‌کنند یا خیر که ایشان باز سکوت می‌کند.
مامور صلیب عنوان می‌دارد با این حساب پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟
و ایشان باز سرش را پایین می‌اندازد.
مامور صلیب یادداشت می‌کند که اینجا از شکنجه خبری نیست .

افسر عراقی فرمانده اردوگاه آقای ابوترابی را به اتاق خود دعوت و می‌گوید؛
 تو بیشتر از همه کتک خوردی ، چرا به اینها چیزی نگفتی؟

آقای ابوترابی پاسخ می‌دهند؛
 ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم ، آنها کافر هستند.
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند.

فرمانده اردوگاه کلاه نظامی‌اش را برداشته و محکم به زمین می‌‌کوبد و صورت آقا مرحوم ابوترابی را می‌بوسد  و بعد جلوی ایشان روی دو زانو می‌نشنید و توی سر خودش می‌زند و می‌گوید ‌؛« شما الحق که سربازان خمینی هستید»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۳۰

عملیات ساختمان سازی۲

..... زندانی اگر با نگهبان متعادلی روبرو می‌شد امکان استفاده دو مرتبه در روز در عرض چند دقیقه از دستشویی خارج از زندان  را داشت و در غیر این صورت مجبور بود در قوطی ... رفع حاجت کند.

بیاد دارم دوستانی که توفیق انفرادی در تابستان را داشتند بیان می‌کردند که به علت عدم اجازه استفاده از دستشویی و فشار ادرار و برای اینکه زیر دست و پایشان خیس و نجس نشود مجبور بودند به اطراف دیوار سیمانی سلول ....... 
 که در این صورت به علت گرمی هوا و داغ بودن دیوار و بخار ناشی از آن و دم کردن محیط ، شما خواننده عزیز خود تداعی کنید شرایط را..

زندانی سلول انفرادی بستگی به جرم مربوطه از قبیل نگهداری و داشتن اقلام ممنوعه مثل ابزار نوشتن ـ خواندن نماز شب ـ مخالفت کردن با قوانین و... روزانه یکی دو مرتبه از انفرادی خارج و پذیرایی مفصل می‌شدند ضمن اینکه قبل از انتقال به انفرادی به علت ضرب و جرح با بدنی مجروح وارد انفرادی می‌شدند

بدلیل بوی نامطبوع داخل انفرادی نگهبانها تمایلی به نزدیک شدن به سلول را نداشتند و برای اخذ آمار  با نزدیک شدن به راهرو ، با فراخوانی اسامی افراد و روئیت سر زندانی از دریچه تعبیه شده روی در ، آمار می‌گرفتند.

به علت تاریکی محیط انفرادی در اوقاتی که دو سه نفر را داخل یک سلول می‌انداختند زمان زیادی طول می‌کشید تا از روی چهره بتوان یکدیگر را شناسایی کرد.
بعضا بچه‌هایی که به عناوین مختلف امکان رفت و آمد محدود در اطراف انفرادی داشتند مثل بچه‌های آشپزخانه و بهداری و... کار امدادرسانی مخفیانه از زندانیان از قبیل آب و غذا و اطلاع رسانی انجام می‌دادند.

⛏ دوستانی که در کار بنایی مهارت داشتند به خارج از اردوگاه نیز ماموریت می‌یافتند.
خارج از اردوگاه به معنی خارج از محیط و پادگانی که اردوگاه درون آن واقع شده بود نبود.
بیاد دارم یکی از دوستان بنام علی عیدانی که جهت ماموریت به خارج از اردوگاه ۱۱ رفته بود با یکی دو نفر از بچه‌‌های اردوگاه ۱۲  آشنا و مشخصات ظاهری و حتی نام دو تن از بچه‌های محله که در سال ۶۷ به اسارت در می‌ آیند برایم آورد.
در این ملاقات مشخصات خود و دوستانم را به ایشان دادم تا در ملاقات مجدد به اطلاع آنها برساند.
پس از آزادی ، زنده بودن یکی دو نفر از آنها که مطمئن بودم ، به اطلاع خانوادهایشان رساندم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۲۷

عملیات ساختمان سازی

در همان روزهای اول افتتاح اردوگاه نگهبانها بصورت موقت در چادر اقامت داشتند که با بکارگیری بچه‌ها اتاقی در حدود ۴×۵ در ضلع جنوبی آسایشگاه* شش بنا گردید.
یکی از بچه‌ها در بند ۱ و ۲ با ساخت قالبی از چوب در ابعاد تقریبی ۳۰×۲۰×۱۵(طول ـ عرض ـ ارتفاع) اقدام به تهیه خشت خام نمودند و بدینوسیله اتاق نگهبانی در جوار آسایشگاه ۶ بر پا شد.
یادم هست بچه‌ها به دستور و تشَر عدنان با پای برهنه کف اتاق مذکور را لگدکوب و به اصطلاح شفته نمودند.

یکی از دوستان با استفاده از بشکه دویست لیتری ، بخاری هیزمی ساختند و با سرهم کردن قوطی‌های روغن نباتی لوله بخاری نیز تهیه و  نصب نمودند.

حالا قوطی‌های نازک روغن را چگونه به یکدیگر متصل نمودند حضور ذهن ندارم .

ساختمانی مشابه همین در بند سه و چهار نیز برای نگهبانهای آن دو بند بنا می‌گردد.
به مرور کنار همان ساختمان  کارگاه نجاری و نقاشی در بند ۱و۲ و کارگاه نجاری و آهنگری در بند۳و۴ دایر گردید که مختصر توضیحی قبلا داده شد.

در تابستان سال۶۶ به علت کثرت جمعیت اسرا در ضلع شمالی آسایشگاه ۴و ۱۰ دو آسایشگاه جدید بوسیله بلوک سیمانی توسط بچه‌ها ساخته می‌شود که به آسایشگاه ۴ و ۱۱ جدید معروف شد.
از جمله دیگر ساختمانهای ساخته شده با استفاده از بیگاری بچه‌ها، ساختمان آشپزخانه ، بهداری ، زندان و سلول انفرادی مابین بند ۲ و ۳ است .
دو زندان کوچک گروهی و چهار زندان انفرادی
سلولهای انفرادی با راهرویی تنگ و باریک  که به چهار سلول کوچک منتهی می‌شد.
ساختمان سلول از بلوک سیمانی و  پوشش سیمان و سقف شیروانی .

در فصل زمستان  سرما و تابستان گرمای شدید خود ابزار شکنجه بود.

عرض و طول و ارتفاع کم  ، امکان ایستادن و درازکشیدن را از زندانی می‌گرفت.
مسوول نگهبانی از انفرادی  معمولا به عهده نگهبانهای بندی بود که زندانی از همان بند به انفرادی منتقل شده بود
البته در طول روز نگهبانهای هر چهار بند که با آشپزخانه در ارتباط بودند نیز در محیط و اطراف زندان حضور داشتند.

* آسایشگاه به این معنی نبود که محل آرامش و آسایش اسرا باشد در واقع زندان جمعی بود که عراقی‌ها به آن « قاعه» یعنی سالن و اتاق بزرگ می‌گفتند.


..... ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۱۲

تصویر نمونه‌ای از بُن‌های رایج در اردوگاه اســرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۲۵

وقایع تیر ۶۶

قبل از اشاره به وقایع تیرماه ۶۶ لازم است اشاره کنم در بهار همین سال تعدادی از اسرای عملیات کربلای ۸ و  نصر ۳ به جمع اسرای اردوگاه ۱۱ پیوستند.*

💵حقوق

در مورخ  ۶۶/۴/۳ حدودا ده روز قبل از شهادت شهید قاسمی برای اولین بار مبلغ ۱۵۰۰ فلس یا یک و نیم دینار که شامل بن‌های کاغذی می‌شد تحت عنوان حقوق پرداخت نمودند.
قبلا در خصوص مبلغ و میزان حقوق رسته‌های مختلف نظامی طبق کنوانسیون بین الملل حقوق اسرا ، اشاره مختصری شد که ذیلا به شرح دقیق آن اشاره می‌شود.

سربازان و بسیجیان ۱/۵ دینار
درجه داران ۳ دینار
افسران جزء ۶/۳۵۰ دینار
افسران ارشد ۷ دینار

لازم بذکر است هر ۱۰۰۰ فلس یک دینار است که در سال ۶۶  حدودا ۲۴ تومان(۲۴۰ریال) خودمان ارزش داشت .
در ارتباط با نحوه هزینه کرد مبلغ ذکر شده در قسمت ۷۶ اشاره شد.

لباس زرد p.w

توزیع لباس زرد پی دابلیو که قبلا به آن پرداخته شد در تاریح ۶۶/۴/۱۰ صورت گرفت.
البته تاریخهای ذکر شده صد درصد مورد تائید نیست و ممکن است با چند روز اختلاف همراه باشد.
 در کل وقایعی که تا کنون به آن پرداخته شده سعی گردیده دقت لازم در این زمینه معمول گردد .
در این ایام  حدودا تا زمستان ، زمان اوج شکنجه‌ها بود و سه شهید شاخص اردوگاه در همین ایام به شهادت رسیدند.

👮‍♂سرهنگ خلبان وارسته که ارشد ترین نظامی ایران در اردوگاه بود گاهی به خود جرات می‌داد نسبت به وضعیت موجود اعتراض کند.
ضرب و شتم  ، گرسنگی ،  بستن آب به روی اسرا ، وضعیت بد بهداشتی و... امان بچه‌ها را بریده بود .
روزگار به سختی و کندی می‌گذشت .

در یکی از ایام که بچه‌ها مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته بودند صبر سرهنگ وارسته به سر آمد و بلند شد و فریاد زد به مضمون که  « چه از جان اینها می‌خواهید  ـ  ای کاش به هنگام سقوط هواپیمایم کشته شده بودم و این روزها را نمی‌دیدم ...»
چند روز بعد که عدنان از مرخصی آمد گروهبان کریم مسوول بند از عدنان خواسته بود وی را تهدید کند لذا  به هنگام آمارگیری ظهر در محوطه در حالی که همه سرهایمان پایین بود عدنان خطاب به جناب سرهنگ وارسته چنین گفت «محمد سرهنگ فکر نکن اینجا خدایی ـ پدرٍ پدرت در میارم ....»

بعدها وقتی جناب سرهنگ وارسته به اتفاق سایر افسران به اردوگاه ۱۹منتقل می‌شوند باز در آنجا با عدنان مواجه و از وی‌ درخواست می‌کند تا نمونه‌ای از ماکت هواپیمایی جنگی که درست کرده برای او نیز تهیه کند لکن بعد از مخالفت سرهنگ او را تنبیه می‌کند که این امر با اعتصاب عمومی بند مواجه و از آنجا که سربازان اجازه ضرب و شتم افسران خصوصا ایشان که خلبان هم بودند نداشتند با پادرمیانی افسران ارشد بعثی موضوع فیصله می‌یابد.

*عملیات کربلای ۸ در مورخ ۶۶/۱/۱۸ در منطقه شلمچه و عملیات نصر ۳ در مورخ ۶۶/۳/۲۷ در منطقه زبیدات  انجام شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۰۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۱

شهدای غریب(شهید قاسمی)۷

..شهید را به آسایشگاه منتقل کردیم ولی خونریزی داخلی شدید بود و در حالت بیهوشی»
 آقای حاج احمد فراهانی که در جبهه و زندان الرشید کار امداد رسانی به مجروحین را انجام می‌دادند آخرین تلاش خود را با ایجاد تنفس مصنوعی دهان به دهان انجام می‌دهند.
 در هر دم و بازدم خون است که وارد دهان حاج آقا فراهانی می‌شود.
 به علت شکستگی استخوانهای قفسه سینه و خونریزی داخلی ، تلاشها  مفید واقع نشده و در آخرین لحظات برادر فراهانی شهادتین را به ایشان تلقین و نهایتا شهید قاسمی به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد.
برادر فراهانی که می‌داند باید برای همیشه با همرزمشان خدا حافظی کند بصورت نامحسوس و دور از چشم بعثی‌ها نماز میت را به اتفاق تنی چند از دوستان بر پیکر شهید قاسمی اقامه می‌نمایند.
مثل سایر شهدا پیکرش را در پتو پیچده به خارج از اردوگاه منتقل می‌کنند.

بهنگام غروب و اخذ آخرین آمار روزنه افسر بعثی که معمولا از بیرون اردوگاه جهت ثبت و ضبط آمار اسرا می‌آمدند پس از شمارش اظهار می‌دارد که یک نفر نیست .
 نگهبانان بعثی با هماهنگی قبلی اظهار می‌‌دارند که یک نفر خودکشی کرده است .

خانواده شهید قاسمی یکی دو سال پس از آزادی اسرا از همدان به تهران منتقل  می‌شوند.
بدنبال انتقال پیکر شهدای آزاده به میهن اسلامی پیکر پاک شهید اکبر قاسمی فرزند علی نیز در تاریخ ۱۳۸۱/۵/۷ در تهران تشییع و در امام زاده علی اکبر(ع) چیذر آرام می‌گیرد.

در سالهای پس از اسارت  تعدادی از دوستان و همبندی‌‌های شهید قاسمی در راستای زنده نگه داشتن نام و یاد شهدای غریب اسارت مرکزی بنام موسسه فرهنگی شهید  قاسمی تاسیس تا با برگزاری همایشها و ثبت و ضبط خاطرات و آثار بیش از پانصد شهید آزاده که غریبانه در اردوگاه‌های مخوف ارتش بعثی جانانه به معشوق پیوستند را برای نسلهای آینده زنده نگه دارند.

📝 فرازی از وصیت نامه شهید

الهی من که خود لیاقت این را نداشتم که در صف حق جویان قرار گیرم.
 تو عنایت کردی.
 الهی از کودکی عنایت تو بود که مرا با راه شهیدان آشنا و خون ناقابلم را با خون حقجویان عجین نمود .
تو مرا با دردها آشنا و با سختی‌ها آبدیده و فکرم را آشنای حقایق کردی و مرا بر آن داشتی که در آسایش ها خود را نبازم و در دردها بی‌قراری ننمایم.
 خدایا همیشه از تو خواسته بودم که خونم در راه دین تو ریخته شود و بر این خواسته راضی هستم.

.... پیروی و اطاعت رهبری بر همگان واجب است ، اطاعت کنید.

در مقابل دشمنان خصوصاً کفار و منافقان سرسختانه بایستید و زیر بار ظلم نروید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۵۹

شهدای غریب(شهید قاسمی)۶

... در هر صورت دژخیمان بعثی با چوب و کابل و حتی لوله فلزی به جانش می‌افتند و تمام استخوانهای بدنش از ساق پا گرفته تا قفسه سینه بکلی خورد می‌کنند.
یکی از دوستانی که در صحنه حضور داشته اذعان می دارد که ایشان زیر شکنجه فقط شعار یازهرا یازهراـ سلام الله علیها فریاد و زمزمه می‌کند.

پس از مدتی حدودا حوالی ساعت یک  عصر  یکی از نگهبانان بعثی به آسایشگاه ۷ محل اسکان شهید قاسمی مراجعه که ادامه را از  زبان برادر حاج خلیل رضایی روایت می‌کنیم ؛

✏️...  زمان زیادی از ورود بچه‌ها به آسایشگاه و بستن درها نگذشته بود که یکی از عراقیها در را باز کرد و چهار نفر از بچه‌ها که نزدیک در بودند را فرا خواند. 

من نیز از جمله آن چهار نفر بودم.
 آقای نصیری از اصفهان نیز با ما همراه بود .
 زمانی که به پشت بند 3 و ما بین آشپزخانه و سرویسهای بهداشتی قدیمی رسیدیم تعدادی از بعثی‌ها انواع آلات ضرب و شتم مثل چوب، کابل و .. به دست داشتند و جنازه خون آلودی که بین آنها بود را مشاهده کردیم.

 وقتی به پیکر خونین شهید رسیدیم متوجه شدیم که همان عزیز و دوست هم آسایشگاهی خودمان می‌باشد.

این بی‌رحمان از خدا بی خبر و سفاک با کمال وقاهت و وحشیگری دست و پای او را خورد کرده و سر و سینه او را چنان کوبیده و مورد ضرب و شتم قرار داده بودند که خونریزی داخلی نموده و جای سالمی را نمی‌شد مشاهده نمود.

بعثی‌ها از ما خواستند که او را به درمانگاه منتقل کنیم.
یادم هست که ایشان هنوز به هوش بودند و هنگام بلند کردن اظهار داشتند  پاهایم شکسته است مواظب باشید و از ما خواستند آرام او را  از روی زمین برداریم.
به علت شکستگی استخوانها ، پیکر ایشان درست در دست ما جای نمی‌گرفت (بیاد پیکر شهدای کربلا زیر سُم ستوران )
 به هر زحمت شهید را تا بهداری رساندیم.
ما را از ردهه (بهداری) بیرون کردند و در آفتاب گرم سر به زیر نگه داشتند. 
اقدامات اولیه جهت مداوای وی بی‌‌نتیجه بود.
 ساعتی بعد  حدودا دو ساعت مانده به غروب آقای محمود میری به دستور بعثی‌ها پتویی را از آسایشگاه جهت انتقال بدن مطهر شهید از بهداری به خوابگاه آورد.

... ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۵۸

شهدای غریب(شهید قاسمی)۵


...در سال ۵۹ رژیم بعث به علت خریداری اورانیوم جهت نیروگاه اتمی برق بغداد و اعلان استفاده آن در ساخت سلاح اتمی اسرائیل احساس خطر می‌کند و طی عملیاتی در تاریخ ۷ ژوئن ۱۹۸۱ تاسیسات اتمی بغداد که با حمایت عربستان و توسط فرانسوی‌ها در حال تکمیل بود منهدم و از بین می‌برد .
شایان ذکر است پس از  شکرآب شدن روابط عراق با آمریکا ، درحمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا  مجددا باقی‌مانده زیرساختهای موجود نیز بمباران و برخی قطعات باقی مانده از نیروگاه جدا می‌کنند.

در کتاب خاطرات شبیه صدام نوشته  میخائیل . رمضان صفحه ۱۳۲ صدام اشاره می‌کند « ما همچنان با اسرائیل بوده و باقی خواهیم بود .....آمریکا و حتی دنیا در دست آن‌هاست . ما هم همراه قدرت هستیم»

یکی دیگر از علل فریاد زدن شعارها به عربی اعلان برائت از مشرکین است .

جالب اینکه بر اساس اطلاع حاصله شهید قاسمی در همان سال قصد تشرف به سرزمین وحی و شرکت در مناسک حج را داشتند که اسارت مانع از حضور ایشان می‌شود.
استحضار دارید که در مراسم اعلان برائت از مشرکین حجاج در همان سال(۶۶)  تعداد زیادی از حجاج کشورهای مختلف از جمله ایران اسلامی بدست عمال آل سعود به شهادت می‌رسند.
به یقین اگر اسارت مانع نبود و  شهید قاسمی در جمعه ۱۲ تیر سال ۶۶ با فریاد اعلان برائت از مشرکین توسط دژخیمان بعثی به شهادت نمی‌رسید قطعا  در جمعه‌ی ۲۵ روز بعد بدست دژخیمان آل سعود با همان شعائر به شهادت می‌رسید.

آری کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا یعنی همین .
اگر مرد میدان باشی و لایق ، میدان رزم خود آغوش خواهد کشید.

با فریادهای شهید قاسمی نگهبان بعثی متحیر از شجاعت ایشان از محفظه پنجره آب دهان به طرفش می‌اندازد و وعده ‌می‌‌دهد که در اسرع وقت خدمتش خواهند رسید .

حدود ساعت ۹ صبح او را به بند آشپزخانه منتقل و توسط شکنجه گران بعثی یعنی عدنان ـ علی آمریکایی ـ قیس و علی الظاهر  علی ثنوان(علی ابلیس) و... شکنجه‌ها آغاز می‌شود.

لازم بذکر است نگهبان قیس که به فارسی هم کم و بیش آشنایی داشت به تنهایی اندازه هیکل عدنان و علی امریکایی بود .
یادم هست بعد از آتش بس یکی از دوستان به نام علی پاشایی که در موضوعی فکر کنم تحویل لباس قصد مذاکره منطقی با او را داشت چنان ضربه باتوم به بازویش حواله کرد که ضمن شکستن دست ایشان باتوم هم دو تیکه شد.

.... ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۶

شهدای غریب( شهید قاسمی)۴

آنروز به علت طوفانی شدن هوا بچه‌ها مدت زمان کمتری در محوطه حضور داشتند .
علت ممانعت از حضور در محوطه در هوای طوفانی بدلیل عدم دید کافی و  ترس از فرار است.

حکومت دیکتاتوری صدام چنان جو رعب و وحشتی در دل مردم عراق و ارتش ایجاد کرده بود که هیچ کس در سیطره حکومتش جرات سبک شمردن نام او را نداشت.
به همین خاطر شهید قاسمی هوشمندانه بجای شعار مرگ بر صدام  واژه عربی آن یعنی الموت لصدام را انتخاب می‌کند .
انتخاب می‌کند تا فر یاد بزند و بیاموزد به سربازان دربند حزب بعث که تنها راه نجاتشان مرگ دیکتاتور است .

البته اگر شهید قاسمی شعار الموت لصدام نیز سر نمی‌داد صرفا به خاطر شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل به شهادت می‌رسید.
زیرا اتهامش صرفا شعار دادن نبود بلکه فریاد اعتراض بود.
برداشتن علم مخالفت بود.
آنروزها  ما که در بند یک محصور بودیم خوب بیاد دارم  که مطرح بود فردی به علت شعار علیه اسرائیل در بند سه زیر ضربات تازیانه به شهادت می‌رسد.

در اینجا لازم است مختصری به مواضع صدام در آن دوران نسبت به آمریکا و اسرائیل اشاره کنم زیرا ممکن است روابط دوستانه عراق و اسرائیل در آن دوران برای خوانندگان عزیز غیر قابل باور باشد.

 البته در ارتباط با امریکا که هیچ شک و شبهه ‌ای وجود ندارد.
اما اسرائیل .
آنچه در ظاهر امر نشان می‌داد از اخبار و موضعگیری‌ها‌ی صریح رسانه‌ها نشان می‌داد که مخالف رژیم غاصب اسرائیل است .
اما واقعیت آن است که در نهاد و اساس ملت عراق نیز به علت  دین و قومیت و نژاد  مخالفت وجود دارد اما به علت ضعف و خودباختگی و وابستگی حکومت به بیگانگان و مقبولیت اصول و شیوه‌های زمامداری اسرائیل و همخوانی آن با حزب بعث در عمل مخالفتی احساس نمی‌شود بلکه مراودات پشت پرده از خرید سلاح گرفته تا آموزش نیروهای امنیتی و.. در طی جنگ ایران و عراق نشان از رابطه‌ای قوی و فوق‌العاده دارد.

اما این دوستی از سوی رژیم  غاصب یکطرفه و شرط آن حفظ منابع آنهاست.

اسرائیل به عللی از جمله همین تعصب عربیِ صدام وی را بالقوه خطر می‌داند و در واقع مخالف به قدرت رسیدن حکومتی مقتدر در منطقه است.

.....ادامه دارد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۶