وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قسمت 120- شهدای غریب(شهید رضایی)۶

سه شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۴ ب.ظ

شهدای غریب(شهید رضایی)۶

 

پیکر نیمه جانش را از ساختمان حمام خارج و به فضای سیمانی جلوی حمام منتقل می‌کنند.
امدادگر نبضش را می‌گیرد .
چهار ــ پنج بار در دقیقه .
لحظات آخر یکی دو بار نفس عمیق همراه با صدا خس خس شدید و سرانجام روحش به آسمان پر می‌کشد.

در همان دقایقِ امداد رسانی ، عدنان یا علی آمریکایی یکی از نگهبانها را به بند سه محل اقامت شهید می‌فرستد تا چند نفر را همراه با یک تخته پتو احضار تا پس از بهبودی نسبیِ شهید رضایی فعلا او را به بند بازگردانند  و در فرصتی دیگر  وی را شکنجه نمایند.
نگهبان بعثی به آسایشگاه هشت مراجعه و چهار نفر از بچه‌های هیکلی و قد بلند به همراه پتوی شخصی شهید  فرا می‌خواند و به بند یک و دو منتقل می‌شوند.
برادر آزاده آقای داوود اسکندری یکی از این چهار نفر است .

🖌چهار نفر با یک پتو پشت سرِهم از بند سه حرکت کردیم.

حدودا در فاصله ده الی پانزده متری پیکر نیمه جان شهید رضایی متوقف شدیم.
نشستیم 
سرهایمان پایین بود.*
جرات سر بلند کردن نداشتیم.
من نفر جلو بودم .
زیر چشمی نگاه می کردم.
صدای خِرخِر از گلویش شنیده می‌شد.
کاری از امدادگر ساخته نبود
نگهبانها مضطرب بودند.
خیلی سر و صدا می‌کردند و به اطراف می‌دویدند.
چون بدون هماهنگی مافوقشان او را کشته بودند.
حدودا ده الی پانزده دقیقه ‌ای همانجا روی پا نشستیم .
وقتی دیدند فایده‌ای ندارد و رضایی شهید شد ما را با همان حالت به آسایشگاه بازگرداندند.
عصر همان روز یا فردایش وسایل شخصی‌اش شامل لباس و پتو و...  تحویل گرفتند و بردند.

✔️ما در آسایشگاه سه از فاصله ده متری شاهد ماجرا بودیم هرچند دستور بود که حق سرک کشیدن نداریم
ترسیم جو رعب و وحشتِ بوجود آمده حتی با نمایش فیلم و تصویر واقعی از این وقایع ناممکن است 
بنظر این حقیرمی‌توان گفت اسرای در بند که گاه و بی‌گاه صدای آه و ناله شهید رضایی و رضایی ها را در اسارت می‌شنیدند بیشتر از شهدای غریب اسارت در فشار و استرس بسر می‌بردند .

✔️پس از شهادت ، عدنان فریاد می‌زند و به سایر نگهبانها دستور می‌دهد که  اعلام کنند همه اسرای بند یک و دو کف آسایشگاهها دراز بکشند .
 هیچ کس حق برخاستن ندارد 
صحبت کردن ممنوع

...ادامه دارد

* نشستن در حالت آمار بدین شکل بود که روی پا می‌نشستی و سر در گریبان و دستها دور سر حلقه می‌شد ، طوری که فقط دیدن جلوی پای خود امکانپذیر بود.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی