قسمت 91 - قرعه فال ۳
پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۸ ق.ظ
قرعه فال ۳
زمان حضور ما در حمام ، همزمان بود با توزیع غذا و تناول آن ، ولی مگر در اینجور مواقع غذا در گلوی کسی پایین میرفت ضمن اینکه آسایشگاه ما از بند یک نزدیکترین محل به حمام بود و همیشه با توجه به اینکه اکثر شکنجه ها در همین محل انجام میشد بارها شاهد شنیدن صدای آه و ناله بچهها بودیم .
بعد از ورود به آسایشگاه مورد تفقد و دلجویی بچه ها قرار گرفتیم و به هر حال آن روز هم گذشت .
در روز های بعد هر وقت چند نفری را می خواستند در محوطه مورد ضرب و شتم قرار دهند کلاه همسنگر گیلانیمان را نشان کرده بودند و یادم هست روبروی آسایشگاه سه چند نفری را برهنه و در حالی که مجبور کرده بودند سینه خیز بروند ، با چوب و کابل بر بدنشان می زدند از جمله این عزیز با اینکه روی کتفش جراحت داشت و بعثی ها با کابل مرهم بر زخمش میگذاشتند و تا چند ماه زخمش همچنان عفونت داشت .
مسوول آسایشگاه ما که بعدها تعویض شده بود در محوطه که قدم می زدیم با این حقیر آشتی و از کار خود اظهار پشیمانی و عذرخواهی نمود حالا از سایر دوستان عذرخواهی کرد یا نه نمی دانم.
بنده خدا شاید هم فکر نمی کرد با این کارش چه برخوردی با ما میشود.
با توجه به اینکه اردوگاه ۱۱ اولین اردوگاه و محل نگهداری اسرای مفقودالاثر بود تحمل فشارهای شدید اسارت برای همه یکسان نبود .
یادم هست وقتی با هم قدم میزدیم وی ضمن سعایتِ یکی از مسوولین اظهار می داشت تا ایشان در راس جنگ هست این جنگ تمامی ندارد و ما باید حالا حالاها در اسارت بمانیم .
با این حال دوستیمان تا آخر که ایشان به اردوگاه ۱۹ (اردوگاه افسران) منتقل شد پا برجا بود.
در ماههای اول هر روز شاهد ماجرایی شبیه به این و بعضادشدید تر بودیم.
حالا جرم ما زیاد سنگین نبود فوقش مخالفت با مسوول آسایشگاه ، ولی بودند عزیزانی که هدف از شکنجه آنان اخذ اعتراف بود که به مراتب بیشتر و شدید تر مورد شکنجه واقع می شدند.
اکثر بچههایی که بدین شکل از ناحیه کمر مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند در اثر ضربات وارده به پشت و التهاب آن ، استخوانهای کمرشان قوس بر میداشت و هنوز آن آثار در قامتشان پدیدار است .
۹۹/۰۷/۰۳