قسمت 32 - اندک اندک
اندک اندک جمع مستان میرسد
در طول سه شبانه روزی که در بصره بودیم بارها و بارها به اتاق بازجویی رفتیم و برگشتیم و هر بار نوشته هایی حاوی مشخصات فردی بر گردنمان آویزان می کردند.
و تکرار بازجویی ها هم به این علت بود که می خواستند چک کنند که آیا اطلاعاتی که دفعه قبل دادیم با دفعات بعدی یکسان است یا خیر و از این طریق کذب و صدق گفته هایمان مشخص شود.
اواخرشب دوست و همشهری دیگری ضمن پذیرایی به ما ملحق شد.
آقای محمد رضا مظفری ، همسن و سال خودمان بود ، در ابتدا شناختی نسبت به هم نداشتیم.
اجازه اقامه نماز هم نمی دادند اصلا جرات چنین درخواستی نداشتیم و با توجه به عملکردشان درخواست ما عاقلانه نبود هر سوالی هم که می کردی جوابش معلوم بود علاوه بر سوال کننده بقیه هم مستفیض می شدند.
یادم هست دستمان را که باز کردند برای شرب آب و استفاده از دستشویی یواشکی کنار دیوار تیمم کردم و به بهانهای کشیدم روی صورتم و تیمم مخفیانه و بعد از خروج نگهبان با دست بسته ، ادای تکلیف کردیم .
قبله را هم از روی قرار گرفتن سنگ توالت تشخیص دادیم . هر چند که اعتمادی نبود زیرا قبلا در فاو دیده بودم ساختمانهایی که توآلتهایش به سمت قبله بود و بچه ها مسدودش کرده بودند.
البته می گفتند ستاختمانها متعلق به مستشاران خارجی است .
آقای سلطانی که سه روز جلوتر اسیر شده بودند اطلاعاتی پیرامون نحوه بازجویی ها در اختیارمان گذاشتند.
از ایشان سوال کردم غذایی ، چیزی برای خوردن به شما داده اند چون شب دومی بود که چیزی نخورده بودیم ، جز کتک.
نان خشکیده ای بنام صمون ، نشانم داد که خودش هم نتوانسته بود بخورد.
صمون نانی بود مخصوص ارتش ، شبیه نان ساندویجی ، کوچتر و با آرد معمولی که اغلب داخلش خمیر بود و بیات شده اش به محکمی آجر.
صمون همدم همیشگی ما در طول اسارت بود.
تا پایان شب یکی دو نفر دیگر از عزیزان از استانهای دیگر به جمع ما اضافه شدند.
صبح روز اول حضورمان در بصره دوباره بازجویی و اضافه شدن چند نفر دیگر از جمله شهید احمد متقیان فرد- شهید حسین پیرآینده و همشهری خودمان آقای سید محمود موسوی که در موقعیت جنگل زیارتش کرده بودیم و از ناحیه هر دو پاه تیر خورده بودند.
در مدت سه روزی که در بصره بودیم در مجموع ۳۷ نفر از استانهای تهران - خراسان - مازندران- یزد و... به جمع پیوستند که اغلب مجروحیت شدید داشتند و یکی نیز قطع نخاعی .
آقای سید علی قمصری نیز که از ناحیه سر مجروح بودند سه رور بعد در استخبارات به ما ملحق شدند.
دوستان دیگری چون آقای قادری و قاسمی و... بودند که چون اسامی همه در اختیار ندارم فعلا فاکتور می گیرم و در صورت دستیابی به همه اسامی در قسمتهای آینده به آن اشاره خواهم کرد.