قسمت 30 - بصره
بصره
نزدیکی های غروب آفتاب ، با خودروی وانتی که روی آن پوش کشیده شده بود و در طرفین سکویی چوبین داشت از مقری که اشاره شد به سمت شهر بصره حرکت کردیم .
دو سرباز مسلح در دو طرف لبه در نشسته و دائم با قنداقه تفنگ و بی رحمانه به سر و صورت بچه ها می زدند و سرخی خون زینت بخش جمالشان میشد.
مثل همیشه دستها بسته بود و قدرت دفاع از سر و صورت وجود نداشت.
چقدر بیرحمانه ، برخورد قنداقه کلاش با صورت آدمی .
هرچه از خط درگیری به عقب و عمق خاک عراق باز میگشتیم برخوردها خشن تر میشد.
آن موقع احساس من این بود که از ترس اینکه ما فرار کنیم دائم به ما یورش میبردند ولی به مرور علاوه بر این مورد مشخص شد که عوامل دیگری نیز دخیل است .
از جمله گرفتار بودن خودشان در چنگال حزب بعث و جنگ ناخواسته ای که بر اساس تبلیغات بی وقفه و خلاف واقع دستگاه حاکم ، ایران را مقصر و آغازگر جنگ می دانستند.
براساس شنیده ها در قانون ارتش بعث مدت زمان خدمت سربازی چهار سال و در زمان جنگ تا پایان آن باید در خدمت ارتش باشند.
ضمن اینکه ما وارثان و بانیان عملیات پیروزمندانه کربلای پنج بودیم که شکست مفتضحانه ای را بر صدام تحمیل کرده بودیم و دستشان هم که به رزمندگان اسلام نمی رسید .
ما با پای خود به مسلخ آمده بودیم لذا عقده گشاهی می کردند.
اگر مقدار شکنجه هایی که اسرا خصوصا اسرای مفقودالاثر را خواسته باشیم با منطق مادیون محاسبه کنیم بر فرض باطل که ما آغازگر جنگ و متجاوز بوده باشیم ، اسرا به تنهایی تقاص همه کشته ها و خسارتهای دشمن در جنگ را پس داده اند و گزاف نیست اگر بگوییم بار شکست های صدام در جنگ و به بیان دیگر تلخی پیروزهای ایران برای حزب بعث روی دوش اسرا بود.
در قسمتهای آینده انشاءالله خواهم گفت که در اردوگاه هر وقت علاوه بر ضرب و شتم های روزانه ناگهان شکنجه ها را تشدید می کردند ، متوجه می شدیم که عملیاتی انجام شده است.
میزان شکنجه ها نیز علامت میزان پیروزی رزمندگان اسلام در این عملیاتها بود.
شکنجه هایی قرون وسطایی در طول اسارت . چه شبهایی که از خدا می خواستیم هرگز صبح نشود.
چه دوستانی که زیر شکنجه به شهادت رسیدند.
هنوز صدای ناله و فریاد عزیزانی که زیر شکنجه فریادشان به آسمان بلند بود به گوش می رسد .
شنیدن ناله هایشان در سکوتی مرگبار از شکنجه شدن ، زجرآور تر بود .
می گویند انتظار سخت است ولی انتظار و در نوبت قرار گرفتن برای شکنجه سخت تر
دوست داشتیم نفرات اول باشیم تا زودتر راحت شویم.
هوا تاریک شده بود که رسیدیم بصره
ساختمانی شبیه اداره یا مدرسه
ابتدای ورودی ، حیاط بود و روبرو ساختمان نسبتا قدیمی .
کنار در ورودی سمت راست چند اتاقک سیمانی که بنظر می رسید تازه اضافه کرده باشند با دری تمام فلزی مخصوص بازداشت افراد و نگهداری موقت اسرا.
بنا به اظهار دوستان منطقه ای که ما اسیر شدیم در حوزه سپاه سوم و محل حضور ما در بصره در حوزه سپاه هفتم عراق قرار داشت.