وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قسمت 26 - امداد به شیوه بعثی ها

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۰ ب.ظ

 امداد به شیوه بعثی ها

 

در ابتدا لازم می دانم اشاره کنم که یکی از علل اصلی بی رغبتی آزادگان از عدم تعریف و ثبت و ضبط خاطراتشان در طی این سالها ، غیر قابل باور بودن مشاهدات و شکنجه های وارده بوده است .

و امروز که بنده بعد از 30 سال دست به قلم برده ام در سایه افشای جنایات داعش در منطقه و به لطف گسترش رسانه های تصویری ، باورپذیری مخاطب افزایش یافته است .

و پر واضح است که افسران بعثی از عناصر اصلی تشکیلات داعش در عراق بوده و لذا  این مهم ، پذیرش  خاطرات آزادگان را راحت تر کرده است.

 

 سمت راست مسیری که با انباشتن اجساد خودشان درست کرده بودند (سرباز مجروح عراقی در حال فرو رفتن در باتلاق بود و دائم صدا می زد ساعدونی یعنی کمکم کنید

افسر عراقی با کلت او را خلاص کرد

 قسمت داخل پرانتز نقل قول از دوستانم می باشد و بنده چون وسواس دارم  ، ممکن است فراموش کرده باشم و لذا تا اطمینان کامل به مشاهداتم نداشته باشم  مطلبی را نمی آورم .

هرچند برای خودم حجت است

و اما آنچه خودم مشاهده کردم

سرباز دیگری کنار باتلاق دراز کشیده بود و درست قسمت وسط پایش جدا شده بود و فقط سر پنجه و پاشنه پایش مانده بود.

انتظار کمک داشت .

هیچ تیر و گلوله ای از طرفین شلیک نمی شد .

منطقه آرام آرام

وضع اضطراری و جنگی هم حاکم نبود که بگوییم فرصت رسیدگی به مجروحین نیست .

وقتی برخورد افسر مافوقش را دید مثل مار خودش را عقب کشید و چنین وانمود کرد که نیازی به امداد ندارد تا مورد عنایت افسر بعثی واقع نشود.

شاید همین فرد بوده که با گلوله سلاح کمری افسر بعثی خلاص شده باشد. والله اعلم

از منظر یک افسر بعثی  کاملا پذیرفته شده است که این سرباز مجروح حد اقل به دو نفر جهت امدادرسانی و تخلیه به عقب نیاز دارد و امداد رسانی به او ضمن اینکه هزینه دارد هیچ دردی نیز از نظام سرکوبگر بعثی دوا نمی کند.

لذا بهترین دارو تیر خلاص است یا رها کردن به حال خود.

 هنوز قیافه آن سرباز مجروح را بخاطر دارم که چگونه مظلومانه در چشمان ما نگاه می کرد.

سایر نیروها نیز حق دخالت و امداد رسانی نداشتند و حتی جرات نگاه کردن و ابراز همدردی.

افسری که یقه پیراهن مرا به عنوان نفر جلو گرفته بود و به جلو هدایت می کرد گفت : امشی. یعنی برو

من که مانده بودم اگر پا روی اجسادشان بگذارم ناراحت شده و برخورد خواهد کرد امتناع کردم .

ولی افسر بعثی مرا هل داد  و بقیه نیز از روی اجساد گذشتند.

برای آنها امری عادی بود ، چون بویی از انسانیت نبرده بودند .

اما از دیدگاه ما هر چند آنها اجساد دشمن بود و لی از نظر آموزه های دینی ، آنها انسان بودند و چه بسا اغلب نیروهای خط مقدم از شیعیانی بودند که بالاجبار به جنگ گسیل شده بودند و حق حیات نداشتند.

یاد خاطره ای افتادم از شخصی بنام  میخائیل رمضان ،که نقش بدل صدام را به عهده داشته ، ایشان در کتاب خاطراتش بنام شبیه صدام . صفحه 151  در واکنش صدام به کشته های جنگ چنین آورده است .

📚... و هنگامی که در باره جنگ با ایران و تلفات سنگین انسانی که به ارتش عراق وارد شد ، از او (صدام) سوال کردند ، گفت : این مساله برای ما مهم نیست ، زیرا بیشتر افراد ارتش عراق شیعه اند و کسانی که در ارتش ایران هستند نیز شیعه اند و هر دو آنها دشمن ما هستند که به جهنم می روند.📚

چنین منطقی بر حزب بعث حاکم بود...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی