وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قسمت 25 - تسلیم سرنوشت

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۱ ب.ظ

 

 تسلیم سرنوشت

 

عراقی ها هجوم آوردند اطراف سنگر.

یالله اُخْرُج

مانده بودیم کدام  یک اول بیرون برویم.

چون می دانستیم  با مواجه شدن اولین نفر ما با عراقی ها ممکن است حول شوند و ببندند به رگبار.

زمان بسرعت می گذشت.

دیگر دیر شده بود من و برادر صمدی که از همه ریز جثه تر  و نزدیک دهانه سنگر بودیم  تقریبا باهم زدیم بیرون.

خدای من تا چشم کار می کرد عراقی در طول خاکریز  .

در میان دوستان فقط بنده کلاه آهنی نداشتم.

سرم نیز که ، چند روز قبل از ته تراشیده بودم.

جون می داد برای ضربه.

 سرباز میان سال عراقی هر چه در دستش می آمد به سر و روی بچه ها می زد.

از شانس بد ، خشابی را از کیسه حمایلش برداشت  و ته خشاب را محکم حواله سر ما کرد.

 مات و مبهوت ،

 درد چندانی احساس نکردم .

فقط متوجه شدم یقه پیراهنم از  پشت سر خیس شد.

آقای صمدی که از پشت سر  ، شاهد ماجر بود در  صفحه 48 کتاب خاطراتش بنام ،،روزهایی به رنگ آسمان،، اینطور به ماجرا اشاره کرده است.

📚 اصغر حکیمی بسیجی اهل اردکان که کلاه بر سر نداشت با اولین ضربه قنداقه تفنگ ، سرش شکافت و خون فوران کرد ، سرباز عراقی ، ناجوانمردانه مشتی خاک برداشت و بر سرش ریخت ، خون گل آلود روی سرش جمع شد و دلمه بست ...📚

 

اطراف خاکریز پر بود از اجساد سربازان  عراقی ، از لباس و قیافه ها پیدا بود.

فاتحه خود را خواندیم.

از اولین برخوردشان معلوم بود که چه دل خونی از دست ما دارند.

به محض دستگیری دستهایمان را از پشت بستند و افسری که در حال هدایت نیروها بود جلو آمد.

لباسش شیک و اتو کشیده همراه با بوی تند ادکلن.

بعد از حدود بیست متر ما را به بالای خاکریز سمت راست هدایت کرد.

همان مسیری که نیروهایش در حال حرکت بودند.

رسیدیم بالای خاکریز ، پشت خاکریز آب و باتلاق بود.

با انباشته کردن اجساد کشته هایشان از داخل باتلاق مسیری را باز کرده بودند و از روی آنها عبور می کردند.

لازم است اشاره شود که تقریبا هیچ پیکری از شهدای ما در منطقه ای که رزمندگان حضور داشتند بجای نمی ماند و همچنان که در قسمتهای قبلی اشاره کردم  در شرایط عادی و حتی در حین پاتک دشمن شاهد تخلیه شهدا و مجروحین بودیم .

مگر اینکه پیکر شهیدی زیر خاک یا سنگر مدفون شده باشد.

ولی دشمن بعثی نه تنها احترامی برای کشته هایشان قائل نبودند بلکه به عینه ما شاهد برخوردهای غیر انسانی با مجروحین خودشان هم بودیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی