وبلاگ برزخ تکریت ( انتهای کانال ... )

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو

خاطرات آزاده اصغر حکیمی مزرعه نو
تکریت 11 - اولین اردوگاه مفقودین و مخوف ترین اردوگاه اسرا

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قسمت شانزدهم - ملاقات با شهید سید عباس هاشمی

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ب.ظ

ملاقات با شهید سید عباس هاشمی

 

در تاریخ 65/9/9 با تعداد زیادی از رزمندگان جهت الحاق به سپاهیان محمد رسول الله - صل الله علیه و اله- آماده اعزام به جبهه شدیم 

در حوالی میدان بسیج ( هفت حوض قدیم )  درست مکانی که الان ایستگاه خطوط واحد است با شهید سید عباس هاشمی روبرو شدم که خواستار اعزام به جبهه بود.

یکی دو سالی از من کوچکتر بود و مثل من ریز جثه .

مرا ، کشان کشان به طرف ساختمان بسیج ( محل ثبت نام )  هدایت و التماس می کرد که واسطه شوم ثبت نامش کنند.

گفتم من خودم را هم به زور قبول کرده‌اند.

ول کن نبود .گریه می‌کرد ، فقط اشک نمی ریخت

روی سکوی ورودی ساختمان بسیج  با یکی از دوستان اعزامی از اردکان  که در دوره آموزش با هم بودیم مواجه شدیم که  از دور شاهد ماجرا بود.

قد نسبتا بلندی داشت ، دست سید عباس را گرفت و نزد خود کشید.

گفت ببین اندازه پای من هستی .

 کجا می خواهی بروی.نا امید نشد .

با هم رفتیم نزد مسوول پذیرش . فایده ای نداشت ، گفتند انشاءالله اعزام بعدی.راضی شد . چاره ای نداشت .

بخدا عاشق شهادت بود .

خیلی عجله داشت .

 

 📨 فرازی از وصیت نامه اش را ببینیم ، با من هم عقیده خواهی شد.

 

روزها به عشق شهادت از سنگر بیرون می آمدم و به آسمان می‌نگریستم .

 

دل نوشته ای  پر مغز و زیبا از یک نوجوان 15 ساله.

خواستن توانستن است و جوینده یابنده.

 

بلاخره مسوولین اعزام را راضی کرد و در مورخ  65/10/2 به آموزش اعزام شد ونهایتا در عملیات کربلای 8  در مورخ  66/1/18  به معشوق پیوست.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی