قسمت دهم - پادگان آموزشی
پادگان آموزشی
بلاخره سال 65 ، سال سرنوشت فرا رسید.
هرجوری بود رضایت مسوولین اعزام را جلب کردیم.
اولین اعزام اول مرداد ماه سال شصت و پنج ، همراه بهترین و دوست داشتنی ترین دوست دوران تحصیل و هم محله ای.
مهربان ،خوش اخلاق ، با معرفت و شوخ طبع و متبسم.
نمی دونم چرا اینقدر تو دل برو بود
و او کسی نبود جز سید علی هاشمی
می دونی !! بعضی وقتها که یادش میافتم بی اختیار اشکام جاری میشه .
الان هم که دارم این خاطرات و مینویسم تو صحرا و تنهایم
گریه امانم را بریده است .
بیشتر به حال خودم .
به بی لیاقتی خودم می گریم
خوب بگذریم به اتفاق دوستان زیادی از روستا به شهرستان اردکان اعزام شدیم و در یکی از اردوگاههای اطراف سازماندهی و ما کلاس اولی ها از دوستانی که سابقه حضور در جبهه داشتند و آموزش دیده بودند جدا شدیم
کامیونی پر از هندوانه اهدایی اهالی منطقه پذیرایمان بود.
عده ای با جان و عده ای با مال
وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ
بنده به اتفاق شهید هاشمی و مرحوم حمید بابایی ( جانباز متوفی) و یحیی مرادی جهت طی دوره آموزش به پادگان شهید بهشتی معروف به باغ خان که در جنوب مرکز استان واقع شده اعزام شدیم.
سختی ها ی دوره آموزشِ فشردهی نظامی فقط با وجود دوستانی صمیمی قابل تحمل است .